خیلی چیزها و خیلی کارهایی که خیلیها را خوشحال میکند، مایه افتخار و خوشی من نیست. آرزو و انتظارم از جنس دیگری است. دلم میخواهد یک عمل قهرمانانه انجام بدهم. کاری که در خاطر کسی بمانم. مثلا میخواهم جان دختربچهای را از آتشسوزی یا تصادف نجات بدهم. نمیخواهم در سطح وسیعی مثل اخبار وتلویزیون اسمم مطرح و ازم تقدیر شود. میخواهم همان دختربچه وقتی جانش را نجات دادم بیاد جلو، اسم من را بپرسد و بگویم: حسین. او هم بگوید: ممنونم حسین، تو قهرمان منی! همین برای باقی عمرم کافی است. اصلا دوست ندارم ابرقهرمان باشم و جهان را نجات دهم؛ بلکه دوست دارم تنها در خاطر دختربچهای تا ابد زنده بمانم. تا در ادامه هر روز که آن دختربچه از زندگیاش ناامید شد، برید و از خودش پرسید آیا این زندگی ارزش جنگیدن دارد؟ یادش بیفتد که در گذشته روزی بدتر از این را پشت سر گذاشته و کسی برای زندگیاش جنگیده... آنگاه بلند شود و ادامه دهد. همین راضیام میکند.
ح.خ
@tamora1q84