چکیده کتاب:
هویلند (2012: 575) خاطرنشان می کند که "نوشته های مربوط به فاتحان عرب، چه در جهت مثبت یا منفی، باید با احتیاط مورد توجه قرار گیرند." با این حال، برخلاف گزارشهای فتحشده، گزارشهای چینی از کشوری میآیند که نه توسط اعراب فتح شده بود و نه مرتباً درگیر درگیری نظامی با خلافت بود. نبرد معروف تالاس در سال 751 منجر به جنگی همیشگی یا مانعی برای ارتباطات بیشتر بین چین و عباسیان نشد. چینی ها هرگز با هیچ تهدید وجودی از جانب اعراب مواجه نشدند، آنها هنوز به عنوان یک ملت قدرتمند شناخته می شدند، اما آنها دور افتاده بودند و فراتر از مرزهای غربی تبت قرار داشتند. تبتی ها تهدید فوری برای چین بودند.
ما باید در استفاده از منابع چینی احتیاط کنیم، اما به دلایل منحصر به فرد: یعنی شکاف های جغرافیایی، زبانی و فرهنگی بین غرب و شرق آسیا. مفاهیم دینی و واژگان ادیان ابراهیمی و حتی جغرافیای دقیق خاورمیانه و شام، برای اکثر نویسندگان معاصر چینی، اگر نگوییم مبهم، ناآشنا بود. نامگذاری علمی مدرن مرتبط با مطالعه جهان عربی اولیه قرن هفتم و هشتم، که خود موضوعی بحث برانگیز است، نیز به سادگی با واژگان مورد استفاده در چین تانگ مطابقت ندارد. همانطور که قبلاً بررسی کردیم، درک متون مسیحی به زبان چینی چالش برانگیز است.
نویسندگان چینی، جدا از تعداد معدودی که ممکن است با مسیحیان ارتباط داشته باشند، یا خود مسیحی بودند، از کتاب مقدس یا یکتاپرستی اطلاعی نداشتند. واژگان منابع غرب اوراسیا نیز با منابع چینی متفاوت است: به عنوان مثال، منابع چینی در این دوره از هیچ کلمه قابل مقایسه ای برای «عربی» استفاده نمی کنند، بلکه از نام قومی #تازیک استفاده می کنند.
پیمایش پیرامون این تفاوتهای زبانی در عین حفظ تحلیلی منسجم برای یک عربشناس یا سنتشناس مدرن، چالش برانگیز است. با این حال، این واقعیت باقی می ماند که چینی ها چیزی در مورد اعراب و اسلام اولیه می دانستند، حتی اگر این گزارش ها، همانطور که خواهیم دید، ممکن است برای عرب گرایان و دانشمندان در زمینه های مرتبط غیرعادی به نظر برسد.
تماس های مستند چین و عربی نسبتاً بلافاصله پس از ظهور اسلام در پرونده تاریخی ظاهر می شود. چینیها از سال 651 فرستادههایی از #تازیها دریافت کردند. چینیها به این نام (به جای هر چیزی که با «عربها» یا «مسلمانان» قابل مقایسه باشد) برای چندین قرن ادامه دادند. در سراسر دوره تانگ، چین میزبان زرتشتیان، مانویها بود. و مسیحیان نیز به خانوادههای سلطنتی مخلوع ساسانی پناه میدادند ارتباط چین با غرب آسیا در این دوره منابع اولیه مورد علاقه - عموماً گزیدهای از سفرنامهها یا اسناد درباری که در مجموعههای بعدی بازتولید شدهاند - نشان میدهد که چینیها چیزی در مورد کشور جدیدی میدانستند که امپراتوری ساسانی را ویران کرده بود.
بارزترین ویژگی درک چینیها از «تازیکها» عرب ها و دین آنها این است که بهشدت با روایت سنتی اسلام تفاوت دارد، اما جالب است که همچنان عناصر بسیاری را حفظ کرده است که برای هر کسی که با اسلام آشناست قابل تشخیص است. با این حال، در عین حال، برخی از این عناصر به موازات گزارشهای معاصر نویسندگانی است که برای جوامع مسلمان بیگانه بودند. این منجر به این سؤال میشود که آیا منابع چینی دوره تانگ ممکن است بینش جدیدی در مورد تاریخ اولیه اسلام و اعراب در بحثهای علمی گستردهتر ارائه دهند؟ مهمتر از آن
1 دانر (2018) به چالشهای نامگذاری مدرن که ریشههای اسلام در ادبیات علمی را شامل میشود، پرداخته است. افزودن به این بحث از طریق ارجاع به منابع چینی نه تنها مستلزم آگاهی از چگونگی طرح مباحث مهم عربها در حال حاضر، بلکه توجه مداوم به ترجمهها و تفاسیر صادقانه از آنچه متون چینی میگویند، حتی زمانی که محتوا از منظر سنتی اسلامی غیرعادی است، نیاز دارد.
@tamadone_islami