زندگی دلیرانه
رواقیترین دیالوگ در #بازی_تاج_و_تخت "جرج آر آر مارتین" آنجاست که بران از پدرش میپرسد: "آیا ممکن است یک مرد در حالی که ترسیده است شجاع باشد؟" و پدرش پاسخ میدهد: "در واقع این تنها زمانی است که یک مرد شجاع است."
شجاعت به معنای "نترسیدن" نیست؛ بلکه پیش رفتن با وجودِ ترس است. دلیر به کسی نمیگویند که هورمونهای اضطرابآورش مختل شده و از چیزی نمیترسد؛ بلکه به کسی میگویند که با تخمینی درست از خطر، و با تجربهی ترسهای طبیعی، کماکان به سمت هدف میرود.
این که میزان خطر را در ذهن خود تقلیل بدهی تا کمتر بترسی، تعریف شجاعت نیست. طفلی که بیهیچ برآوردی از خطر، عقربی را در دهان خود میگذارد، دلیر نیست. شجاعت آن است که میزان واقعی خطر را بدانی، از آن بترسی، و در عین حال، دلیرانه و مدبرانه پیش بروی.
امروز با یکی از دوستان قدیمیام همصحبت شدیم؛ مبتلا به یکی از بیماریهای دامنگیرِ عصر صنعت: "دلشوره، #اضطراب و #حملات_پنیک "
روانش لبریز ترسهایی بود که از تخیلاتش فرمان میگرفت نه از عاملهای واقعیِ جهان بیرون. اما عامل هرچه میخواهد باشد؛ چه خیالی و چه واقعی؛ او ترس را بسیار شدیدتر از جنگجوییکه وسط میدان جنگ باشد تجربه میکرد. اما چیزی که در او توجهم را جلب کرد، این بود که با آن همه اضطراب، سر از بالین زندگی و دست از رسالت حیاتش بر نمیداشت.
یاد جملهی معروف سِنِکا، #فیلسوف_رواقی افتادم که میگوید: گاهی حتی زیستن هم کاری دلیرانه است.
چه محرک خیالی باشد و چه واقعی، آن تجربهی ترسناکی که در روان رفیقم جاری بود، بسیار شدیدتر از ترس رزمجویی در میانهی میدان نبرد بود. ولی او کماکان پیش میرفت. تمام وجودش تجسم این جمله بود: "همین زندگی معمولی، برای من، کاری دلیرانه است."
#جهان_سین
@takk_derakht