#هوای_استبدادنوشته و اجرا:
#عباس_واحدیانآه از دست تو ای پاییز و بیداد از
تو ای خزان
استبداد !
این
هوای یخ زده از بی عاطفگی بدجور دلها رامیسوزاندبه هرسوی شهر می نگرم چهره کریح
استبداد چنگ بر روح و روانم میزند
کنار خیابان آن دختر تن فروش و چانه زدن ها با راننده ... آن طـرف تر كودک کار و آن باسکول قراضـه ودفتر مشقی افتاده بر روی سنگ سرد پیاده رو که به جای انگشتان پسرک باد خزان ورقش میزند .. درست مثل دفتر عمر ما که تندباد خزان
استبداد بی آنکه فرصت دهد مشقى بنويسيم آن را تکه پاره کرد و مردمی گرسنه که بجای ستاندن حقشان ازظالم، گلوی هم ديگر را میفشارند و ...!!!
سیاهی ، خزان ، سردی روزگار و جبر
استبداد ، همه با وزش نسیم بهاری مملو از امید و آگاهى نابود خواهند شد
بهاری از جنس آگاهی خواهد آمد و خرم شدن دوباره این سرزمین یخ زده از بیداد!
#صـداى_آزادیـش_باشيـم