فلانی خیلی کتاب خوانده. خب که چی؟ یعنی خیلی آدم اندیشمندی است. با اجازه نه! بین خواندن و اندیشمند بودن، بین شارح و ملا بودن، بین انبار یا تولیدگر بودن، فاصله فراوان است. تمثیل کارخانه در اینجا خیلی رساست. مهندسفهم هم است! کارخانه نیازمند مواد اولیه است؛ بیشک. بیمایه فتیر است. اما روی مواد اولیه اگر فرآوریای صورت نگیرد، کارخانه با انبار یکیست. شرط کافیِ کارخانه ورودی نیست، که فرآوری و مونتاژ است.
بیشک خواندن و خوبخواندن شرط اندیشمندی است. اما شرطی لازم و نه اصلاً کافی. اندیشمندان ماندگار گذشته هماندازه و یا شاید بیشتر از خواندن، در دریای ژرف فکر غوطهور میشدند. وگرنه تاریخ پُر بوده از کتابخوانانِ انباریِ گمشده در تاریخ. امروز هم در جهانی که چندصد گیگ در چند سانتیمتر جمع میشود و هوش مصنوعی به کمین نشسته که آش فکر را هم بهتر از انسان بپزد، امتیاز آدمی تنها و تنها به فکر است.
به همین دلیل اگر دل در گرو جوشش فکر و ایده داریم، همان سهمی که به خواندن اختصاص میدهیم، بیشترش را باید به فکرکردن خالص اختصاص دهیم. کاری به مراتب و به مراتب دشوارتر از خواندن. اینجاست که نمایش علامگی با ردیفکردن کتابهای خریده یا ارتفاع بلند کتابخانه یا شهوت خواندن و خواندن و خواندن (تازه اگر یافت شود)، پشیزی نمیارزد؛ سرگرمی است تا کاری جدی. به جایش به خودمان بگوییم چند سیر فکر میکنیم؟!
#تاملات @Hamesh1