زیبا ترین مرگ زیبا ترین مبارزه است
وقتی اینچنین بی نظیری
چرا رشک نبرم
در آرزوی مرگی اینچنین!؟
تنها آن سیمی که با دندان به بازوی چپت بسته بودی_
تا خونی که در پنجه ی آهنین تو بر قبضه سلاح در انگشت سبابه راست تو نبض میزد نخشکد _
تنها به جمجمه ای که به ملکوت درد عاریت داده بودیو دندانی که در جگر خصم فشردی
تنها به تنهایی تو و شجاعت شقیقه ی سرخ تو می اندیشم برادر!
و جان عزیزت که در رگهام
و رگان همه ی کودکان نیامده
اینک ستاره های دنباله دار یست
که در ظلمت شب می دود
وناموس ستم را
در همه ی افقهای شر میدرد.