View in Telegram
قانع نشو به نور حقیر حباب ... بس کن از این نشستن و گفتن که صبح می‌آید ... کلیشه است، مانند مهر لاستیکی ست، تکراری است، فرسوده است ... اینها به درد شعر شاعران خانه فرهنگ می خورد ، مانند اینکه آفتاب در خواهد آمد . ما در کتاب اول خوانده ایم ماه سی روز است، یعنی سی بار صبح در ماه، سی بار آفتاب زدن ! بس نیست؟ این دیگر وعده نمی خواهد ، این دیگر انتظار ندارد. اصلا انتظار یعنی چه؟ انتظار افیون است ، هر لحظه انتظار، در حداکثر، مانند مستی خوش آغاز باده پیمائی ست. بعد بالا می‌آوری ... در انتظار بودن یعنی نبودن در وقت . 📚مد و مه 👤ابراهیم گلستان @TA1516
Telegram Center
Telegram Center
Channel