View in Telegram
شرایطم را به ایشان توضیح دادم و گفتم که من به خاطر بیان افکار و عقاید سیاسی‌ام و مخالفتم با سیستم سیاسی کشور با این پرونده روبه‌رو شده‌ام و توضیح دادم که تحت فشار روانی هستم و گناهی ندارم، دزدی نکرده‌ام، اختلاس نکرده‌ام، از دیوار مردم بالا نرفته‌ام، جنایت و قتل نکرده‌ام، کسی را دعوت به خشونت نکرده‌ام و فقط کارم خبرنگاری بوده. من یک مخالف سیاسی هستم که سعی شده صدای‌ام خفه شود. ایشان وقتی متوجه شد من به‌راستی هیچ جرمی مرتکب نشده‌ام گفت که با درخواست من برای مرخصی استعلاجی موافقت خواهد کرد. مدتی بعد از آن ملاقات من در بهداری زندان که مراجعه کرده بودم متوجه شدم که نامه‌ای وجود دارد که با مرخصی من موافقت شده بود اما اجرایی نشده بود. این نامه به طریقی به دست من رسید و من آن را در ملاقات حضوری ماهانه به خانواده‌ام دادم و این را به یک مقام قضایی رساندند. خب بعد چه اتفاقی افتاد؟ یعنی به خاطر این نامه شما منتقل شدید؟ اصلا چه‌طور شما را منتقل کردند؟ به شما اعلام کردند که داریم شما را می‌بریم به بیمارستان روان‌پزشکی؟ به امین‌آباد؟ سنجری: یک روز صبح زود به بهانه بررسی مسأله مرخصی استعلاجی من را از زندان خارج کردند. همراه چند زندانی من را سوار یک ون کردند. آن زندانی‌ها را مقابل دادگاه‌‌ها پیاده کردند. طبق معمول که در بیست و سه چهار سال گذشته من با دادگاه و زندان سر و کار داشته‌ام. البته در سال ۷۹ مثلا که من در اعتراضات دانشجویی دستگیر شده بودم ما را در ماشین حمل گوشت که هیچ پنجره‌ای هم نداشت به مراکز قضایی منتقل می‌کردند حالا امروز با ون منتقل می‌شویم…زندانی‌ها که یک به یک پیاده شدند، دو سرباز وظیفه به دست و پای من دستبند و پابند زدند. ماشین از تهران دور شد. در محدوده‌ای که من دیگر موقعیت جغرافیایی اطرافم را نمی‌شناختم و نمی‌دانستم در آن لحظه در کدام قسمت شهر بودیم. نام تیمارستان امین‌آباد را خب قبلا شنیده بودم؛ به عنوان یکی از قدیمی‌ترین مراکز نگه‌داری بیماران اختلالات حاد روان اما اصلا نمی‌دانستم که این مرکز در کجای تهران است. بعدها فهمیدم که این مرکز در قسمت شرقی شهرری است و حتی نمی‌دانستم که قرار است به این مرکز منتقل بشوم. به هر حال ماشین رفت و من در یک آن سردر و تابلوی این مرکز را از پنجره ماشین دیدم و خواندم که نوشته بود مرکز روان‌پزشکی رازی که نام جدیدی است برای همان امین‌آباد! یعنی شما ناگهان تابلو را دیدید و متوجه شدید که دارید منتقل می‌شود به امین‌آباد و بعد چه شد؟ سنجری: وارد شدیم. در بسته شد و درست مثل یک زندان در آنجا محبوس شدم. اول فکر می‌کردم برای یک آزمایش یا معاینه پزشکی به آنجا منتقل شده‌ام. اما وقتی خودم را دیدم با دست بسته و پای زنجیرشده در کنار بیماران مبتلا به اختلالات حاد روانی،‌ وقتی به پنجره‌های بسته و در بسته و گارد و نگهبان‌ها نگاه کردم تازه متوجه شدم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است؛‌ من یک زندانی عقیدتی و سیاسی به جای رفتن به مرخصی استعلاجی که برای من درخواس ت شده بود حالا در محیطی بودم که به هیچ عنوان نمی‌توانست حتی به بهبودِ‌ افسردگی من که ناشی بود از بحرانِ حکم سنگین زندان و اتهامات واهی سیاسی و پرونده‌سازی توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی کمکی کند. بلکه آن محیط و آن شوک یک بحران عصبی و فروپاشی روانی در من ایجاد کرد. من نمی‌‌دانستم قرار است چند وقت در آن محیط بسته محبوس باقی بمانم؟‌ در آن محیط، در آن تیمارستان من مجبور بودم در کنار بیمارانی که از اختلالات شدید اعصاب و روان رنج می‌برند و من متخصص نیستم اما به مبحث روان علاقه‌مندم و درباره‌ش کتاب خوانده‌ام و می‌دانم که آن انسان‌ها را می‌توان در دسته‌بندی بیماران حاد سایکوتیک قرار دهیم یعنی کسانی که کنترلی روی رفتارهایشان ندارند. روی حرف زدن و واکنش‌‌هاشان. ممکن است شما را دشمن فرض کنند و وارد جدل و درگیری فیزیکی شوند یا مثلا کنترلی روی ادرارشان نداشته باشند یا غذا خوردن یا صداهایی که در خواب به خاطر بیماری‌شان از خود بروز می‌دهند. چه فضایی بود؟ چه تصویری از آن فضا می‌توانید به ما بدهید؟ وقتی در آن فضا قرار گرفتید محیط به نظرتان چه‌طور می‌آمد؟ چه نگرانی‌هایی داشتید؟ سنجری: خب به هر حال آنجا که هیچ اجتماع و مدنیتی وجود ندارد. هیچ منطقی جز مصرف داروهای قوی که کمک کند به خوابیدن و خوابیدن و خوابیدن حاکم نیست. می‌دانیم که آن دسته از بیماران در مرض‌های خطرناکی از توهم قرار دارند و تصور کنید که در آن فضا قرار دارید و برای عقیده سیاسی‌تان و مخالفت‌تان با ظلم و دیکتاتوری مجبور هستی که در آنجا محبوس باشید و تصور کنید که با یک سیستم حکومتی دیکتاتوری روبه‌رو هستید که هیچ یک از سیاست‌هاش با واقعیت و عقلانیت و منطق مرتبط نیست.
Telegram Center
Telegram Center
Channel