پایان تلخ و غم انگیز هنرمند ایرانی مقیم خا رج از کشور در ایران: کشف تکه های جسد مثله شده اش در بیابان های دماوند
استکهلمیان – ترانه «میون این همه خوشکل کیو انتخاب کنم» که در دهه هشتاد میلادی از محبوب ترین ترانه ها در جشن های ایرانی بود هنوز در یاد و خاطره بسیاری از ایرانیان باقی است. خواننده این ترانه «جعفر شریعتی» هنرمند مقیم آمریکا بود که با نام «مهرداد نیویورک» فعالیت می کرد.
رسانه ها اینک از قتل فجبع این هنرمند بدنبال سفر به ایران خبر داده اند. بر اساس گزارشات، جعفر شریعتی که در تهران و در نزدیکی سیسنگان دارای املاک قابل توجهی به ارزش حدودی ۴ هزار میلیارد تومان بود برای سرو سامان دادن به زندگی مالی خود به ایران سفر کرده بود.
این هنرمند همزمان در سفر خود به ایران قراردادی با چند زن جوان برای رحم اجاره ای منعقد کرده بود تا ثروتش به فررزنداش به ارث برسد. وی اما پس از آن بدون هیچ سرنخی ناپدید شد تا این که سه زن جوان با مراجعه به دادسرای سرپرستی تهران، از جعفر شریعتی شکایت کردند که برای اجارهکردن رحم با آنها قرارداد بسته، اما حالا که چیزی به دنیا آمدن بچهها نمانده، خبری از او نیست.
همزمان خواهرزاده این هنرمند نیر شکایتی مبنی بر ناپدیدشدن دایی خود تسلیم پلیس ایران نمود.
در ادامهٔ تحقیقات پلیس معلوم شد که بهتازگی مقدار زیادی از اموال و املاک جعفر شریعتی به نام سردفتری در غرب تهران ثبت شده، اما سردفتر مدعی میشود که «در دوبی با پرداخت دلار به جعفر شریعتی، املاک وی را به صورت قانونی خریداری کرده است».
نهایتاً در ادامهٔ بررسیها مشخص میشود که سردفتر با سرایدار خانهٔ ویلایی جعفر شریعتی در یوسفآباد تهران تماسهای «مشکوکی» داشته و «مقداری پول به حساب یکدیگر واریز کردهاند».
پس از بازداشت این دو و ارائه شواهد پلیس، هر دو به برنامهریزی برای قتل این هنرمند بهخاطر تصاحب اموال او اعتراف کردند که پس از قتل این خواننده، جسد او را به قطعات کوچک تقسیم کرده و در بیابانهای اطراف دماوند آتش زده اند.
پلیس بخشی از جسد این خواننده را پیدا کرده و برای انجام آزمایش دیانای در اختیار پزشکی قانونی قرار داده است.
یکی از متهمان به قتل در گفتوگو با همشهری آنلاین گفته است که همراه با جوان دیگری، «رفتیم به ویلای جعفر شریفی در شمال. من بهعنوان مأمور وارد شدم و با تزریق آمپول بیهوشی، او را بیهوش کردم. سپس... او را ربودیم و به تهران انتقالش دادیم. او را به دفترخانه بردیم. تقریبا ۱۰ روز در آنجا گروگان بود».
او افزوده: «در این مدت او را شکنجه کرده و مجبورش کردیم که اسناد خانهاش را به نام سردفتر منتقل کند. از او اقرارنامه و دستخط گرفتیم و او هم از ترس جانش تسلیم شد. اما بعد ترسیدیم که اگر آزادش کنیم، ما را لو بدهد. به همین دلیل او را خفه کردیم و جسد مثلهشدهاش را در اطراف دماوند آتش زدیم تا شناسایی نشود.»
گزارشها حاکی است عاملان جنایت ادعا کردهاند بعد از سوزاندن جسد جعفر شریعتی، پنج پلاتین شمارهدار را که در زمان تصادف وی نیویورک در آمریکا در بدنش کار گذاشته شده بود، برداشته و بین زبالهها انداختند تا از شناسایی شدن احتمالی وی جلوگیری کنند.
مشخص نیست که سرنوشت نوزادانی که از طریق رحم اجاره ای بدنیا آمده و جعفر شریعتی قانونا پدرشان بشمار می رود چه شده است.
و این پایان تلخ و غم انگیز این هنرمند ایرانی پس از سفر به میهنش بود.
بسیاری از ایرانیانی که سال های زیادی از کشور خود دور بوده اند و در حالی به کشورشان سفر می کنند که تصوری از ایران سال های دور در ذهن دارند بیان می دارند که مشاهده عمق سقوط ارزش های اخلاقی و انسانی در ایران برایشان باورنکردنی و شوک آور بوده است.
این ناآگاهی از دگرگونی بنیادین صورت گرفته در جامعه ایران در دهه های اخیر، ایرانیان خارج از کشور را به طعمه های آسان تری برای کلاهبرداری و جنایت مبدل ساخته است.