فصل هفت رو یادتونه؟ سم داشت میمیرد مجددا، توهم هاش تا مرز خودکشی برده بودتش و میخواست خودشو بکشه، بعد توصیه دین چی بود؟ self harm. خیلی جدی گفت پوکی هروقت دیدی کنترل از دستت در رفت زخم دستتو فشار بده دردت بگیره اوکی میشی، چون من اونجا بودم، توعم اونجا بودی، دستتو آروم و با مهربونی بخیه زدم. فشار بده دستتو یکم دردت بگیره حل میشه 🥺 (قشنگ ترکیبی از خشونت و ملایمت توی یه حرکت و ایدهی کوچیک)
بعد سمم خیلی جدی انجامش میداد و حتی بعد اینکه توهم هاشو از دست داد هم هردفعه اونجای دستشو فشار میداد ببینه هنوز تو دنیای واقعیه یا داره توهم میزنه.