.
فرهاد مشکور
🔸گزارشی تحلیلی از آیین معرفی مقالهی «داستایوفسکی، سالک مدرن رنجاندیش» به قلم دکتر سروش دباغ
نشست بررسی مقالهی «داستایوفسکی، سالک مدرن رنجاندیش» به قلم دکتر سروش دباغ، که در کلاب “آزاد راه انقلاب” برگزار گردید، صحنهای بود از تقاطع فلسفه، ادبیات و الهیات؛ جایی که سلوک اگزیستانسیال، رنج و جستجوی معنا در پرتو نگاه فیلسوف معاصر ایرانی و بازخوانیانتقادی وی از نویسنده روس، مورد واکاوی قرار گرفت. این نشست، در عین حال که به بررسی مقالهی دباغ میپرداخت، فضایی فراهم کرد که بتوان عمق رنج انسانی را در آیینهی تاریخ، هنر و دین بازخوانی کرد.
طرح فلسفی: سلوک رنج و حقیقت
فرهاد مشکور، با نگاهی فلسفی و تحلیلی، به شرح بنیادهای معرفتی و روانشناختی مهرازِ مقاله پرداخت. او مقالهی دباغ را بخشی از پروژهای بزرگتر دانست که «سلوک اگزیستانسیالیستی در روزگار کنونی» را روایت میکند. مشکور، با تحلیل ایستار دباغ، نویسندهای که روح انسان مدرن را در تنگنای شک و ایمان کاویده، رنج را محور حقیقت دانست. او این اندیشه را به شبکهی گسترده مفاهیم اگزیستانسیالیستی طرح شده در این پروژه پیوند زد، جایی که انسان، نه در یقین، که در آستانهی شک و تردید معنا را مییابد. او از مفاهیم مندرج در مقاله گزارشی به دست داد؛ از رنج امحاپذیر و ناپذیر و تفکیکش از درد. از رنج رهزن و رهگشا و متافور توپ. از ایمان و شک و از تفاوت خریندی و خوشحالی. مشکور، چنانکه سهراب سپهری میگفت «زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود»، به توضیحِ تعبیر دباغ از رنج بهمثابه سکوی پرتاب انسان به سوی معنایی ژرفتر و رهایی از عاداتِ رهزن در روایت نویسنده پرداخت.
ادبپژوهی: تطور معنا در آیینه تاریخ
کیارش آرامش، با نگاهی ادبپژوهانه، سخن از تحول معانی در بستر تاریخ به میان آورد. او تأکید کرد که بازآفرینی معنا، به بسترهای تاریخی و فرهنگی پیوسته میماند و این پیوستار گسستنی نیست. آرامش با الهام از مقالهی دباغ، عطار و مولانا را به میان آورد و نشان داد که چگونه این دو سالکان، هر یک در مواجهه با شرور، به روایتهایی متفاوت از رنج و معنا دست یافتند.
او رنج حاصل از عواطف پیچیدهای همچون عشق ممنوعه را در ادبیات فارسی واکاوید و «داشآکل» هدایت را بهعنوان شاهدی از این نوع ادراک تاریخی طرح کرد. به تعبیر آرامش، عشق و رنج، همچون دو روی سکهای یکسان، از جوهرهای یگانه برمیخیزند و نهایتا به بازتعریف پیوند انسان با خویش و دیگری میانجامند.
الهیات رنج: عدالت و ظهور در آیینه شرمصطفی دانشگر، دینپژوه معاصر، با تکیه بر روایت دباغ از مفتش اعظم و ظهور مسیح در برادران کارامازوف، پنجرهای نو به بحث گشود. او با رویکردی الهیاتی و فلسفی، به مسئلهی ظهور و عدالت پرداخت و این موضوع را در تقاطع ادیان ابراهیمی، خاصه اسلام شیعی بررسید. دانشگر، با بهرهگیری از مفاهیم مقاله، رنج و شر را نه صرفاً مسئلهای فلسفی، بلکه گرهگاهی الهیاتی بازخواند، که در بطن آن، مسئلهی عدالت الهی و ظهور معنا مییابد. بهگفتهی او، داستایوفسکی در قالب مسیحیت، و اندیشهی اسلامی در قالب انتظار، هر دو پاسخی به بحران انسان در مواجهه با شر ارائه دادهاند و از منظر او مقاله موفق شده است تا نور حقیقت را بر این آستانه بیافکند.
رنج بهمثابه حقیقتاین نشست، فراتر از یک بررسی موضوعی در چند
حوزهی متفاوت بود.این نشست رنج و حقیقت را در بسترهای گوناگون به پرسش گرفت. اگرچه رویکردها متنوع بود، اما نخ تسبیح همهی سخنان، فهم عمیقتر از موقعیت انسان در مواجهه با رنج، شر، و معنای زندگی بود.
مشکور با بیانی فلسفی، رنج را نه صرفاً تجربهای تلخ، بلکه لازمهی وجود انسانی دانست، آنچنانکه سهراب سپهری نیز میگفت: «چرا گرفته دلت؟ مثل آنکه تنهایی. چه قدر هم تنها…»؛ رنج، نه از آن رو که ما را جدا میکند، بلکه چون ما را به خویش و دیگران بازمیگرداند، حیاتی است. آرامش، در امتداد این نگاه، نشان داد که چگونه انسان در طول تاریخ، از عشق و رنج روایتهایی ساخته که هر یک انعکاس وضعیت او در زمانهی خویشاند. و دانشگر، با نگاهی الهیاتی، از پیوند رنج و امید سخن گفت؛ اینکه چگونه در انتظار ظهور یا بازگشت مسیح، انسان رنج خود را بهمثابه آزمونی برای عدالت و معنا بازمیخواند.
مقالهی دباغ و مباحث نشست، همگی گواه آن بود که رنج، چه در قالب فلسفهی اگزیستانسیالیسم، چه در آیینهی ادب و چه در چارچوب الهیات، نه چیزی برای گریز، بلکه افقی برای تأمل و بازتعریف انسان است.
داستایوفسکی، سالک مدرن رنجاندیش، همچون آینهای، انسان معاصر را به تأملی عمیقتر دربارهی خود، جهان معناجویی و معنا بخشی فرا میخواند.
و شاید این همان است که سپهری میگوید: «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.»
https://www.instagram.com/p/DCegIl5u2i6/?igsh=MW9jcjc1bWhtMzZ4MA==