مولانا و تاریخ پرماجرای قونیه✍ مهرداد رحمانی
اگرچه یافتههای باستانشناسی در مورد شهر
قونیه حاکی از آثار یکی از دیرینترین تمدنهای بشری در این منطقه (چتل هویوک) است، اما تاریخ
قونیه از دوران
سلجوقیان قوام مییابد.
امپراطوری بزرگ سلجوقیان بعد از فتح ایران و آناتولی و شکست امپراطوری بیزانس،
قونیه را به پایتختی خویش در منطقه آناتولی برمیگزینند. از این پس
قونیه مرکز تحرکات اقتصادی و سیاسی منطقه آناتولی میشود، زیرساختهای شهر به سرعت توسعه مییابد و رفته رفته، رونق فرهنگی و علمی نیز پیدا میشود.
اقتدار سلجوقیان پس از سلطان
ملکشاه رو به افول میگذارد و آنها قافیه قدرت را کمکم به حاکمان دستنشانده خود میبازند. این زوال تدریجی از آسیای مرکزی و خراسان آغاز میشود، یعنی نقطه تولد و رشد سلجوقیان! و طایفه
خوارزمشاهیان با اتکا به ضعف قدرت مرکزی، ادعای خودمختاری میکند.
اتابکان نیز در سوی دیگری از سرزمین، با چنین ادعایی در برابر اوامر سلطان سلجوق بیاعتنایی میکنند.
سقوط سلجوقیان و سایر مدعیان امپراطوری با حمله
مغولان رقم میخورد. تنها
عثمانیها هستند که به مدد روابط پیچیده سیاسی و خردمندی توانستند امپراطوری جایگزین سلجوقیان را در منطقه
آناتولی تشکیل داده و تسلیم ایلخانان مغول نیز نشوند.
قونیه درست در همین نقطه قرار دارد. آخرین سنگر سلجوقیان که در نهایت توسط حکومت عثمانی تصرف میشود و از بیدادگری مغولان تا حد زیادی در امان می ماند.
مولانا در همین نقطه از تاریخ
قونیه وارد میشود. دورهای پیچیده و متلاطم... آخرین نفسهای
قونیهی سلجوقی و اولین تپشهای
قونیه عثمانی؛ ولی او،
مولانا، از هر دو اینها فارغ بود.
اطلاعات ما از حیات اجتماعی
مولانا و کنش سیاسی او محدود به آثارش، مقالات شمس، و معدود رسالاتی متعلق به همان دوره زمانی است.
آنچه از این منابع بدست میآید اینکه در اندیشه
مولانا،
اصلاح خویشتن بر اصلاح جهان ارجحیت دارد. و اگر این فرض درست باشد، مولانا در عرصه اجتماعی و سیاسی شهر
قونیه، جز اصلاح خویش و دعوت دیگران به اصلاح خود کاری نکرده است.
اما نتیجه شگفتآور است.
قونیه پس از مولانا دیگر قونیه سابق نبود. این شهر به شهر
عشق و شوریدگی و معنویت بدل شد و تا به امروز نیز بر همین سیاق باقی مانده است.
به عبارت دیگر، مولانا درِ دل خویشتن را به روی عشق گشود و سپس شرارههای این عشق از زبان و کلامش کل شهر را در بر گرفت. مولانا به اصلاح خویش پرداخت و کمترین اثرش اصلاح
قونیه بود.
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود برافروز.#سروش_مولانا#مهردا_رحمانی@sorooshemewlana@mehrdad_rahmani4