* * * بیداد عشق * * *
موی پریشان تو در یادها
عالم هستی همه فریادها
جلوه ی مستانه شیرین تو
تیشه زنِ ریشه ی فرهادها
شد زجفای توقیامت به پا
خرمن جان سوخته بر بادها
خیل اسیران تو جان بر لبند
جور و جفا بر دل ناشادها
عشق چه کردی که چنین درجهان
این همه فریاد ز بیدادها
در عجب از این همه آوارگان
باز پیِ جام غم آبادها
دام بلا در ره دلدادگی
صید روان خود پیِ صیادها
صورت نا پخته، دمی گوش کن
یک سخنی از دل فریادها
آنکه به دریای بلا می رود
نیست هراسش ز غم بادها
#مسعود_ایمانی_صورت
تابستان ۱۳۷۵@soorat_im