طول صف چندصد متر است اما من، خوشحال از دیدن فرشید، هرچند از پشت شیشه، تصمیم میگیرم بایستم و کتابها را برسانم دستش. از وقتی پا توی فشافویه گذاشته، چند کتاب تمام کرده.
- درخواست کتاب اونقدر بالاست که روزانه باید امانت بگیریم. نمیدونی بچهها چهجوری میافتن روی کتاب...
ساعت تازه ده صبح است و همراهیِ آفتاب هوا را ولرم کرده. کتابها سنگیناند و صف کُند پیش میرود اما چیزی که در فشافویه بهوفور یافت میشود وقت آزاد است و گوش شنیدن. خانوادهها، لباس و کفش و جوراب بهدست، دو به دو یا گروهی گپ میزنند. هر از گاه آشنایی میبینم و دستی و سری تکان میدهیم و آرزوی آزادی برای پسر و همسر هم میکنیم. ساعت حدود دوازده است که سرباز ازم میپرسد:
- بندِ چند؟
همانطور که پاسخش را میدهم بستهی سنگین کتابها را بلند میکنم و میگذارم جلوش.
- کتاب، نه.
- با رئیس هماهنگ کرده.
- پس برو مددکاری.
- اونجا که چیزی تحویل نمیگیرن. دو ساعته وایسادم. خواهش میکنم دستکم دو سه تا کتاب برای خودش تحویل بگیرین.
- خانوم کتاب به هیچ وجه.
دست از پا درازتر اما لجوج میآیم بیرون و میروم توی صف مددکاری. خانم جلویی هم برای تحویل کتاب ایستاده.
- گفته برام آموزشی بیار. شما که تخصص داری ببین اینا خوبه؟
کتابها را دانهدانه برمیدارم. آموزش نویسندگیاند بیشتر. اگر لوگوی ناشر حکومتی را درشت، روی جلد، نداشتند بهش اطمینان میدادم که نمیپذیرند. جاش میگویم به نظرم چون ناشرش خودیست، نباید مشکلی داشته باشند. ساعت یک ربع به دو شده دیگر.
- خانوم این کتابها آموزشیان.
- کتاب، نه.
میروم جلو.
- با آقای ح. هماهنگ شده. بچهها کتاب ندارن.
- کتاب، نه.
- کتابها همه مجوز دارن، چاپ روزن، مشکلتون چیه؟
- برین پیش آقای ت.
فکر نکنید نمیخواهم اسمش را بنویسم ها. یادم نمانده ترکیست یا ترکان یا... دو نفری، همچنان سرسخت، میرویم پیش سرفلان ت. یادم نمانده سرهنگ است یا سرتیپ یا... کتابها را به سختی تا جلوی صورت سرفلان ت. بالا میآورم و میگویم با آقای ح. بند شش هماهنگ شده.
- کتاب، نه.
- چرا؟!
- جای اینها به فکر آزاد کردنش باش.
- به فکر اونم هستم قربان.
- خب پس برو دنبال آزاد کردنش.
- کتاب خواسته. هماهنگ کرده ببرم برای بند.
- مگه به این راحتیه؟ باید درخواست هدیهی کتاب بده، اگه باهاش موافقت شد، نامه میزنن به ما، بعد ما کتاب رو قبول میکنیم، هرجا هم دلمون خواست میدیم، نه بندی که شما میخواین...
کتابها را بر میدارم و تا پارکینگ به شعارها و مصاحبههای هفتهی کتاب فکر میکنم...
#هفته_کتاب#فرشید_قربانپور_را_آزاد_کنید #فرشید_قربانپور #زندانیان_را_آزاد_کنید