🌃 شبهای استانبول
🔸 قسمت چهاردم
🔹 دینداری و تصوف در ترکیه
✍ حسین سلیمانپور
گرچه ترکیه طبق قانون اساسی خود مذهب رسمی ندارد، اما مردم ترکیه مسلمانِ سنیمذهبِ حنفیمسلکاند. تصوف در ترکیه جایگاه ویژهای دارد، خصوصاً شاخهٔ نقشبندی و زیرشاخههایش.
محل سکونت ما دقیقاً در جایی بین دو تا از پایگاهها و مراکز دو جریان مهم تصوف نقشبندی در ترکیه قرار داشت. در سمت جنوب خیابان فوزیپاشا، مسجد اسکندرپاشا قرار داشت که مرکز فعالیت جماعت اسکندرپاشا به رهبری شیخ محمدزاهد کوتکو، استاد نجمالدین اربکان بوده است.
و اما در قسمت شمالی خیابان، محله و مسجد جماعت اسماعیلآغا قرار داشت. اعضا و وابستگان این جماعت بیشتر با نوع پوشش خود در جامعهٔ ترک شناخته میشوند. مردان آنان عمامه به سر و قبا به بر میکنند و بر خلاف دیگر افراد در ترکیه که ریش نمیگذارند (حتی بسیاری از علما و ائمه مساجدشان)، اعضای این جماعت پایندی خاصی به گذاشتن ریش دارند. دیگر اینکه زنان وابسته به این جماعت نیز روسری و مقنعهٔ مشکی بلندی بر سر و مانتوی مشکی گشادی بر تن دارند، و پوشششان شبیهترین پوشش به زنان محجبهٔ دیار ما (شرق خراسان) است. عموم این خانمها از برقع و روبنده استفاده نمیکنند، بلکه بخشی از صورتشان از بالای چشم تا بینی ظاهر و با این نوع پوشش از دیگر زنان متمایزند.
محلهٔ اسماعیلآغا هم نزدیک ماست. دو یا سه نماز صبح را آنجا خواندیم. روز اولی که برای نماز آنجا رفتیم، تا زمان اقامهٔ نماز فرصت کافی وجود داشت و جالب اینکه بر خلاف دیگر مساجد استانبول که نماز صبح را در اول وقت اقامه میکنند، در مسجد اسماعیلآغا نماز صبح با تأخیر و نزدیک به طلوع آفتاب اقامه میشد. نکتهٔ دیگر اینکه، این مسجد بر خلاف دیگر مساجدی که دیده بودیم، در طبقهٔ همکف فضای چندان بزرگی نداشت، بلکه فضای اصلی و مرکزی مسجد در طبقهٔ فوقانی قرار داشت و امام از آنجا نماز را اقامه میکرد.
در آنجا عدهٔ زیادی نشسته و در حال مراقبه و ذکر بودند. دو رکعت سنت را خواندیم و در یکی از صفهای جلوی مسجد نشستیم. مردم آمدند و آمدند، خیلی زیاد. همه هم لباس و هیئت خاصی داشتند. پالتو ترکی به بر و شلوار شبیه کردی به پا و عمامهٔ ترکی ترکمنی به سر. حتی نوجوانان و نونهالان که طلاب مدرسهٔ دینی و مؤسسات آموزشی این مرکز و جماعت بودند، در لباس مخصوص مثل بزرگترها در صف نشسته بودند. و عجب سکوتی در مسجد حاکم بود. انگار پرنده بر سر داشتند. آرام و بیحرکت. اندکی بعد بلندگو روشن و مراسم قبل از نمازشان آغاز شد. ابتدا درود و بعد فاتحه و باز «الم نشرح» و «اخلاص» که ده بار پشت سر هم خوانده شد.
سپس دانههای سفیدی برای ذکر و تسبیح از سمت محراب بین مردم تقسیم شد و همه دست به دست آنها را بین هم پخش کردند. البته به هر کدام فقط یک دانه میدادند تا در دستش نگه دارد. گمان بردم چیز خاص و متبرکی است. همان که تقسیم میکرد ناخواسته دست را به طرف من آورد تا یکی به من هم بدهد. من هم دست دراز کردم تا بگیرم، اما وقتی متوجه شد که من از جنسشان نیستم و آن هئیت و پوشش خاص را ندارم، دستش را پس کشید و به من چیزی نداد!
مسجد دم به دم شلوغتر و شلوغتر میشد. نمیدانم چند نفر در نماز حضور یافتند و فکر میکنم که تعدادشان به چند صد نفر میرسید. نماز ادا شد و بعد از نماز باز دوباره اوراد و اذکار ادامه یافت. سپس امام برای سخنرانی در جایگاه مخصوصی قرار گرفت. مکتوبات امام ربّانی (اثر مجدد الف ثانی شیخ احمد سرهندی رحمةاللهعلیه) را تعلیم و مذاکره میکرد و همه سراپا گوش بودند، و بنگر چه نفوذی یافته تصوف شبهقاره و تا کجا رفته است.
نکتهٔ عجیبی که از یکی از دوستان شنیدم اینکه در زمان اختناق آتاتورکی، اعضای این جماعت، مدارس و مؤسسات آموزشی و فرهنگی و عرفانی خود و محل استقرار و تجمع اعضا و طلاب و اساتید و مشایخشان را به گونهای ساختهاند که از بیرون نمود چندانی نداشته باشد. برخی از این فعالیتها در مکانهای مخفی و زیرزمینی، و برخی در طبقات فوقانی برخی مجتمعهای بهظاهر مسکونی قرار داشته که به شکل شبکهای و چند لایهٔ به یکدیگر متصل بودهاند. در طول چند دهه اینگونه مخفیانه به انجام مراسم عبادی و فعالیتهای آموزشیشان میپرداختند و براستی که گاهی نگه داشتن باور و عقیده چه سخت و جانفرسا میشود.
اکنون ولی اوضاع فرق کرده است، دیگر در ترکیه نه تنها دینداری جرم نیست، بلکه یک افتخار است. دوران ریاست و سیادت بیست و چند ساله اردوغان که خود از دل جریانهای دینی و عرفانی برخاسته و از نسل سیاستمداران اسلامخواهِ مدرن است، چهرهٔ ترکیه را هم در بعد دینی و در بعد سیاسی و اقتصادی و توسعه و پیشرفت بهکلی عوض کرده است.