💠 سفر به سرزمین آب و نان
🔸 خاطرات سفر به افغانستان
✍️ حسین سلیمان پور
⏺️ قسمت 37 از 38
ظهر همین روز استقلال افغانستان، گمرک هرات دچار آتش سوزی شد. من داخل مدرسه مظاهرالعلوم نشسته بودم که چشمم به دود غلیظی افتاد که بر شهر سایه افکند. تحلیل ابتدای این بود که یک پمپ بنزین دچار حریق شده است. سپس کاشف به عمل آمد که حادثه در گمرک هرات اتفاق افتاده است. آتش سوزی تا ساعتها ادامه داشت و قریب به 50 کشنده طعمه آتش شد. آتش نشانهای هرات پاسخگوی مهار آتش نبودند. از ایران هم کمک گرفتند. سخن من این است: وقتی اموال مردم در آتش میسوزد و حکومت در خاموش کردن آتش ناتوان است، جشن استقلال برای مردم چه سودی دارد. من البته عرض کرده و میکنم که امارت اسلامی در افغانستان انقلاب آورده است. حکومت جدید و نوپا در عین فقر و نداری، در عین حال که مخروبهای را از آمریکا و همدستانش به میراث برده، به صورت چشمگیری مشغول خدمت به مردم و ساخت و ساز افغانستان است. آنچه فعلا در افغانستان به چشم میخورد نبود امکانات است. نبود زیرساخت هاست. کمبود ضروریات زندگی است.
مهمترین گمشده افغانستان امنیت بوده است. چیزی که طالبان آن را به مردمشان هدیه دادهاند. قدر امنیت را کسی میداند که درد نبود آن را به جان چشیده باشد. ما مردم تایباد و شرق خراسان درد ناامنی را با تمام وجود و تا عمق استخوان چشیدهایم. سالها قبل و در دهه هفتاد.
یادمان نرفته است روزهایی که قبل از غروب خورشید روستاهای ما خصوصا پاکوهها تبدیل به شهر ارواح میشد و کسی را یارای بیرون شدن از خانه نبود. چهره جوانان و مردانی را که توسط اشراری که خود را افغانستانی میدانستند، ولی سگ افغانستانیها بر آنان شرف داشت، بدون هیچ جرم و گناهی شهید شدند یا به اسارت برده شدند فرموش نکردهایم.
آن روز را به خوبی به یاد دارم، روزی که رئیس جمهور وقت، خاتمی، به شهر کوچک ما تایباد آمد و مردم در استادیوم آزادی شهر تا چند دقیقه همصدا فریاد میزدند: خاتمی، خاتمی امنیت، امنیت. نبود امنیت گرسنگی و تشنگی را از یادمان برده بود.
اکنون افغانستان روزگاران پسا ناامنی خود را میگذراند. ما غرب تا شرق، جنوب تا شمال افغانستان را در مدت چند روز پیمودیم. کسی به ما نگفت پشت چشم شما ابروست. از جادههایی گذشتیم که در گذشتۀ نه چندان دور کسی با اسکورت نظامی توان گذشتن از آن را نداشت. امروز اما چند غریبه بر خودرو بدون پلاک نشسته با خیال راحت کشور افغانستان را سیر میکنند. هرگاه از مردم پرسیدیم که به فلان شهر میرویم، گفتند: سرک خراب است. خراب هم بود. میگفتیم امنیت: جواب همه یکی بود: خیالتان راحت. امنیت برقرار است.
این هنر بزرگ امارت اسلامی و هدیه عظیم آن به ملت افغانستان است. ولی کیست که نداند امنیت که برای انسان آب و نان نمیشود. امنیت بخشی مهم از نیاز جامعه است، ولی همه نیاز آن نیست. امنیت زمانی خوب است که در کنارش رفاه باشد. امکانات باشد، اقتصاد پویا باشد، آزادی باشد، پیشرفت باشد و دهها و صدها چیز مهم و ضروری مورد نیاز دیگر.
برای فهم بهتر مطلب اجازه بدهید مثالی بزنم: زندانیانی را تصور کنید که در زندان و زیر تدابیر شدید امنیتی حفاظت میشوند. همهشان امنیت دارند. امنیت کامل هم دارند. اما با این حال، برای بیرون آمدن از چهارچوب امن زندان، لحظه شماری میکنند. حتی اگر بهترین غذا هم به آنان داده شود. میدانید چرا؟ چون آزادی ندارند. امنیت و آزادی و رفاه و ... مثل اعضای یک پیکر هستند. هر کدام ناقص بود زندگی تلخ است. نمیشود برای کسی که دو پا و دو دستش را بریدهاند بگویی تو که چشم داری دیگه دست و پا میخواهی چیکار!
گفتیم جشنهای حکومتی زمانی از عمق وجود است که مردم به سطحی خوب از امنیت و رفاه و آزادی برسند، اما اگر خلاف این بود، مردم به هر دلیلی به خیابان بیایند. پایکوبی کنند، جشن بگیرند، میتینگ برگزار کنند، در دل بر مسببان آن وضع نفرین میکنند. مگر مردم کره شمالی از ترس دیکتاتور تپل خود روزانه ساعتها به عکس و مجسمۀ او و پدرش ادای احترام نمیکنند؟ مگر فیلمهای بیشماری از خوشحالی آنان در وقت ملاقات با «اون» پخش نمیشود؟ اما کیست در دنیا که نداند اینها ادا بازی است. اینها کاریکاتور است، اینها نمایش تو خالی است.
امارت اسلامی هنوز راهی طولانی برای آبادانی افغانستان در پیش دارد. تا جایی که ما دیدیم آنان به صورت جدی برای این مهم آستین بالا زده اند. باید به امارت سالها وقت داد تا بتواند این همه مشکلات را برطرف کند.
عصر همان روز در حالی هرات زیبا را به قصد اسلام قلعه وداع گفتیم که دلمان را در آن جا گذاشته بودم.
شب مهمان حاج عبدالحکیم بودیم. برق اسلام قلعه همچنان قطع بود. در فضای سبز و زیبای حیاط حاجی تا دیر وقت گپ زدیم و همانجا خوابیدیم.
https://t.center/soleymanpoorhossein