🔹 چرا در مدارس ایران از آموزش مهارتهای زندگی خبری نیست ؟
@solati_mehran
✍ مهران صولتی
آنچه از نظرات جامعه شناسان و روان شناسان مرتبط با مقوله تعلیم و تربیت بر میآید حاکی از آناست که در کشورهای توسعه یافته و پیشتاز در مقوله آموزش و پرورش از جمله فنلاند و ژاپن، اولویت نظام آموزش رسمی عبارت از آموختن
مهارتهای زندگی از قبیل
اعتماد به نفس، تعامل سازنده با دوستان، تمایل به مشارکت در فعالیتهای گروهی، مستقل بودن، قدرت مخالفت یا نه گفتن، قدرت حل مساله، تفکر منطقی، هنر گفتوگو، کنترل خشم، عزت نفس میباشد.
به عبارت دیگر نظام آموزشی در کشورهای مذکور میکوشد تا با بهرهگیری مناسب از سن پایین نوآموزان، گامهای بلندی را در جهت پرورش شخصیت، جامعه پذیری و تربیت شهروندانی
مشارکتجو، قانونمحور و اخلاقمدار بردارد. اما در ایران اوضاع دیگرگونه است. دوران طلایی آموزش ابتدایی بیشتر صرف آموختن محفوظاتی میشود که از قابلیت عملیاتی شدن در زندگی آینده دانش آموزان برخوردار نیست.
فقدان زیر ساختهای مناسب جهت آموزش مهارتهای زندگی، کلاسها را به فضایی تکراری و کسل کننده با مطالب تکراری تبدیل کرده و حاکمیت گفتمان کنترل سخت افزاری، هر گونه تفاوت معنادار میان دانش آموزان با قالب استاندارد در ساختار بسیار متمرکز آموزش و پرورش را، به نوعی همسانی و هم.شکلی ملال آور میان نوآموزان مبدل میکند. همچنین این تمرکزگرایی جایی برای مشارکت واقعی و معنادار دانش آموزان و جامعه در چگونگی مدیریت مدارس باقی نگذاشته است.
از معلمان و دانش آموزان گرفته تا والدین و صاحبنظران، هیچ یک سهمی در تغییر این نظم متصلب آموزشی ندارند؛ از کلاسهایی که از دانش آموزان خسته و بیانگیزه انباشته میشوند، تا معلمانی که فقط قرار است بخشی از نیروی انتظامی باشند و تا والدینی که فقط به اندازه پرداخت شهریه و کمک مادی به مدرسه میتوانند در این نظام آموزشی مشارکت داشته باشند، نمای کلی آموزش و پرورش ایران امروز را ترسیم میکند. مدارسی که میتوان در آن
سه تیپ از دانش آموزان را مشاهده کرد :
1⃣ دانش آموزان درسخوان (نه لزوما خلاق) که با ذوب شدن در
دیگری بزرگی به نام
کنکور، می آموزند که بزرگترین مهارت زندگی، عبارت از حضور در کلاسهای کنکور و آموختن مهارتهای پیچیده
تستزنی میباشد. کاهش تفریحات، کنار گذاشتن معاشرت با دوستان، محبوس کردن خود در اتاق، غیرسیاسی شدن فزاینده و بیتفاوتی نسبت به فرآیندهای اجتماعی در زمره سایر عادتهای زندگی این گروه میباشد.
2⃣ دانش آموزان ارزشی (نه لزوما مستقل) که با ذوب شدن در
دیگری بزرگی به نام
نظم ایدئولوژیک، میآموزند که ارزشهای تیپ بهنجار یک دانش آموز مثبت را در خود نهادینه کنند. حضور در مجامع مذهبی، محدود کردن دایره خودیها (تماس با غیرخودیها میتواند موجب تشویش ذهن شود)، میل به هدایت و ارشاد، عادت به مونولوگ بهجای دیالوگ، از جمله عادتهای روزمره توسط این دسته میباشد.
3⃣ دانش آموزان متفاوت (تعدادشان رو به افزایش است) که نه میتوانند در کنکور حل شوند و نه قادرند سرباز خوبی برای نظم ایدئولوژیک باشند. دانش آموزانی که به راحتی اقتدار دبیران را در کلاس به چالش میکشند. کسانی که میکوشند تا مدل مو، لباس و رفتار متفاوتی را با تیپ بهنجار از خود نشان دهند. علاقه مفرطی به زیر پا گذاشتن استانداردهای موجود مدارس از خود نشان داده و عطش بسیاری به داشتن تجربههای جدید در هر زمینهای دارند.
🔹 نکته پایانی: آموزش و پرورش ما به مهارتهای زندگی نمیپردازد چون برای ما ایرانیان، زندگی یک متغیر مستقل محسوب نمیشود.
زندگی برای ما ذیل جنگ، ایدئولوژی و غیریتسازی تعریف میشود. نظام آموزشی ما به آموزش مهارتهای زندگی بیتوجه است چون
زندگی امروز ما، گروگان محرومیتهای دیروز و آرزوهای فرداست. همان زندگی که درحقیقت هدف نیست، بلکه وسیله ای است در خدمت اهدافی که مشخص نیست تا چه حد واقع بینانه انتخاب شدهاند. در جامعهای که همچنان منقاد بودن برتر از منتقد بودن مینشیند و تبعیت گوی سبقت از استقلال میرباید،
تفکر منطقی و
هنر گفتوگو فقط میتواند زینتبخش کتابهای درسی و پیروی از مد زمانه تلقی شود.
@solati_mehran
#توسعه
#آموزش_و_پرورش
#مهارتهای_زندگی