پردهٔ کس نشد این پردهٔ میناگون
زشتروئی چه کند آینهٔ گردون
نام را ننگ بکشت و تو شدی بدنام
وام را نفس گرفت و توشدی مدیون
چند ای نور، قرینی تو بدین ظلمت
چند ای گنج، بخاک سیهی مدفون
بدر آی از تن خاکی و ببین آنگه
که چه تابنده گُهَر بوددر آن مکنون(مخفی)
مَچَر آزاده که گُرگست درین مکمن(کمینگاه)
مخور آسوده که زهرست درین معجون
پشتهٔ آز چو خم کرد روان را پشت
به چه کار آیدت این قد خوش موزون
بر حذر باش ازین اژدر بی پروا
که نیندیشد ازافسونگر و ازافسون
دهر بر جاست، تو ناگاه شوی زان کم
چرخ برپاست، تو یکروز شوی وارون
توشهای گیر که بس دور بود منزل
شمعی افروز که بس تیره بود هامون
تو چنین گمره و یاران همه در مقصد
تو چنین غرقه و دریا ز دُرَر مشحون
دی و فردات خیالست و هوس،
پرویناگرت فکرت و رائیست، بکوش اکنون
#پروین_اعتصامیt.center/sokhansarayann 🎻