1- عَنْ أمیر المؤمنینَ أبیحفصٍ عُمَرَ بْنِ الْخطابِ بن نفیل بنِ عَبدالعُزّی بن ریاح بن عبدالله بن قُرط بن رزاح بن عدیِّ بن کعب بن لُؤَیِّ بن غالبٍ القرشیِّ العدویِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ فهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ ومن كَانَتْ هِجْرَتُهُ لِدُنْيَا يُصِيبُهَا أَو امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ». [متفق علیه]( ) ترجمه: امیر مومنان، ابوحفص، عمر بن خطاب بن نفیل بنِ عَبدالعُزّی بن ریاح بن عبدالله بن قُرط بن رزاح بن عدیِّ بن کعب بن لُؤَیِّ بن غالب قریشی عدوی ميگويد: از رسولالله شنيدم كه فرمود: «اعمال به نيتها بستگي دارند و دستآوردِ هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است. پس هركس هجرتش برای الله و پیامبرش باشد، هجرتش برای الله و پیامبر اوست (که پاداش آن را مییابد) و هرکس برای کسب دنیا يا ازدواج با زني هجرت نمايد، دستآورد هجرتش، همان چيزيست كه به خاطر آن، هجرت کرده است». [نووی: صحت این حدیث، مورد اتفاق است و دو امام و پیشوای محدثان، «ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه جُعفی بخاری» و «ابوالحسین، مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری»، آن را در دو کتاب صحیح خود که صحیحترین کتابهای حدیث است، روایت کردهاند.]
باتفاق جمهور علماء شراب و می پلید و ناپاک است، زیرا خداوند میفرماید: (يا ايها الذين آمنوا إنما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون)[6] [ای کسانی که ایمان آوردهاید، بیگمان شراب و قمار و بتها و ازلام (که یکنوع تیرهای مخصوص بختآزمائی بوده است) پليدند و از عمل شیطانند، پس از آنها دوریکنید تا رستگار شوید]. لیکن گروهی به پاکی می و شراب رای دادهاند وکلمهي “رجس“ را در آیه به پلیدی و ناپاکی معنوی تعبیر کردهاند، زیرا “رجس“ خبر از ناپاکی شراب و می و کلماتی معطوف بر آن، میدهد و یقیناً آنها، به پلیدی حسی و ظاهری توصیف نمیشوند و خداوند میفرماید: (فاجتنبوا الرجس من الاوثان)[7] [پس از بتهای رجس (پلید) اجتناب کنید]، بدیهی است که نجاست و پلیدی بتها، معنوی است و کسی که بدانها، دست بزند، نجس نمیشود. و در خود آیه تفسیر شده است که: “از عمل شیطان است، و دشمنی و کینه را در بین شما، پدید میآورد و از یاد خدا و نماز، منع میکند و غفلت میآورد، و درکتاب “سبل السلام“ آمده است که: “حقيقت آنست که دربارهي ذات و عین اشیاء، اصل بر طهارت و پاکی آنهاست و حرمت با نجاست و پلیدی ملازمت ندارد (لازم نیست که هر جا حرمت باشد، نجاست نیز همراه آن باشد) زيرا “حشیش“ حرام است و پليد نیست، بلکه پاک است، اما هرجا نجاست وپلیدی باشد، حرمت وجود دارد (هر چیزی که نجس باشد، حتماً حرام است) و عکس آن صادق نیست، زیرا حکم به نجاست چیزی، عبارت است از منع دست زدن بدان، بطور کلی، پس حکم به نجاست عین و ذات چیزی، حکم به حرام بودن آن است، ولی حکم به حرام بودن چیزی حکم به نجاست و پلیدی آن نیست، زیرا پوشیدن حریر و استعمال شخصی طلا (به تفصیلی که در فقه مذکور است) بر مردان حرام است و حال آنکه بحکم ضرورت شرع و اجماع علماء هر دو پاكند، بنابر این حرمت شراب و می که بموجب نص ثابت شده است، از آن لازم نمیآید که پلید هم باشد، بلکه برای پلیدی آن، باید دلیل دیگری باشد. در غیر اینصورت، بر اصل طهارت که متفق علیه است، باقی میماند، پس کسی که خلاف آن را ادعا کند، بر وی است که دلیل بیاورد“.
13- سگ:
سگ پلید است و واجب است چیزی را که بدان زبان و دهن بزند، هفت بار، آن را با آب بشویند، که بار اول، با آب گل آلود باشد، زیرا ابوهریره روایت کرده است: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (طهور إناء أحدكم إذا ولغ فيه الكلب أن يغسله سبع مرات أولاهن بالتراب) [هرگاه سگ به ظروف شما، زبان و دهن زد، آنرا هفت بار با آب بشوئيد، که بار اول با آب خاکآلود باشد]. مسلم و احمد و ابوداود و بيهقی، آنرا روایت کردهاند. اگر سگ به غذای جامد داخل ظرف زبان بزند، باید آنچه را که زبان زده و اطراف آنرا، دور ریخت و باقیمانده بنا بر اصل طهارت، مورد استفاده قرار ميگیرد. اما موی سگ، ظاهر آنست که پاک باشد و پليدی آن به اثبات نرسیده است.
و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم،و"من" (ترنجبین) و "سلوی" (بلدرچین) را بر شما فرو فرستادیم، (و گفتیم:)« از پاکیزه های که به شما روزی داده ایم؛ بخورید»(ولی شما کفر ورزیدید). آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می نمودند.
( وَإِذْ :وهنگامی ک نَجَّيْنَاكُم :نجات دادیم شمارا مِّنْ:از آلِ فِرْعَوْنَ :فرعونیان يَسُومُونَكُمْ :که تحمیل می کردند شمارا سُوءَ:بدترین الْعَذَابِ:شکنجه ها يُذَبِّحُونَ:سر می بریدند أَبْنَاءَكُمْ :پسران شمارا وَيَسْتَحْيُونَ:و زنده نگه می داشتن نِسَاءَكُمْ ۚ :زنان و دخترانتان وَفِي :ودراین ذَٰلِكُم:آن برای شما بَلَاءٌ :آزمایشی بود مِّن:از رَّبِّكُمْ :پرودگار شما عَظِيمٌ )ازمایشی بزرگ
البقرة (49) Al-Baqara
و (نیز به یاد آورید) هنگامی که شما را از چنگال فرعونیان نجات دادیم، (آنان) شما را به بدترین صورت آزار و شکنجه می دادند، پسران شما را سر می بریدند، و زنان شما را زنده نگه می داشتند، و در اینها آزمایش بزرگی از جانب پروردگارتان برای شما بود.
( وَإِذْ:و هنگامی ک فَرَقْنَا :شکافتیم بِكُمُ:برای شما الْبَحْرَ:دریا را فَأَنجَيْنَاكُمْ :پس نجات دادیم همه ی شما از فرعونیان وَأَغْرَقْنَا:وغرق کردیم آلَ فِرْعَوْنَ:فرعونیان را وَأَنتُمْ :وشما تَنظُرُونَ )نگاه می کردید
البقرة (50) Al-Baqara
و (به یاد آورید) هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم، و شما را نجات دادیم، و فرعونیان را غرق ساختیم، در حالی که شما می نگریستید.
( وَإِذْ:وهنگامی ک وَاعَدْنَا :وعده گذاشتیم مُوسَىٰ:با موسی علیه السلام أَرْبَعِينَ :چهل لَيْلَةً :شب را ثُمَّ:سپش اتَّخَذْتُمُ :گرفتید شما الْعِجْلَ :گوساله را ب پرستش مِن :از بَعْدِهِ :بعد او وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ )و شما ستمکارانید
البقرة (51) Al-Baqara
و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم، آنگاه شما بعد از او گوساله را (به پرستش) گرفتید، در حالی که ستمکار بودید.
سپس شما را بعد از آن بخشیدیم، شاید سپاسگزاری کنید.
( وَإِذْ:و هنگامی ک آتَيْنَا :دادیم ما مُوسَى :موسی را الْكِتَابَ :کتاب وَالْفُرْقَانَ:و جدا کننده حق از باطل لَعَلَّكُمْ :باشد ک شما تَهْتَدُونَ ).از هدایت شد گان باشید
البقرة (53) Al-Baqara
و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که به موسی کتاب (تورات) و فرقان(معجزه های جدا کننده میان حق و باطل) را عطا کردیم، تا اینکه هدایت شوید.
( وَإِذْ :و هنگامی ک قَالَ :گفت مُوسَىٰ:موسی لِقَوْمِهِ :برای قومش يَا قَوْمِ:ای قوم من إِنَّكُمْ :قطعا شما ظَلَمْتُمْ :ظلم کرده اید أَنفُسَكُم:ب خودتان بِاتِّخَاذِكُمُ:با گرفتن پرستش الْعِجْلَ:آن گوساله فَتُوبُوا :پس برگردید إِلَىٰ:ب سوی بَارِئِكُمْ :پرودگارتان فَاقْتُلُوا :پس بکشید أَنفُسَكُمْ :نفس هایتان ذَٰلِكُمْ :این برای شما خَيْرٌ :بهتر است لَّكُمْ:برای شما عِندَ:نزد بَارِئِكُمْ :پرودگارتان فَتَابَ :پس باز می گردد الله عَلَيْكُمْ ۚ:بر شما إِنَّهُ :حتما او هُوَ :او التَّوَّابُ :بسیار توبه پذیر و الرَّحِيمُ )مهربان است
البقرة (54) Al-Baqara
و (به یاد آورید) زمانی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! شما با (به پرستش) گرفتن گوساله به خود ستم کرده اید، پس بسوی آفریدگار خود باز گردید و توبه کنید، و خود را (همدیگر را) بکشید، این کار برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است». آنگاه خداوند توبه شما را پذیرفت، زیرا که او توبه پذیر مهربان است.
( وَإِذْ :و هنگامی ک قُلْتُمْ :گفتید يَا مُوسَىٰ :ای موسی لَن نُّؤْمِنَ :ایمان نمی آوریم لَكَ :ب تو حَتَّىٰ :ک نَرَى اللَّهَ :نبینیم الله را جَهْرَةً:آشکارا فَأَخَذَتْكُمُ:پس گرفت شما را الصَّاعِقَةُ :صاعقه وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ )و شما نگاه می کردید
البقرة (55) Al-Baqara
و (به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم، مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم». پس صاعقه شما را گرفت، در حالی که می نگریستید.
( ثُمَّ :سپس بَعَثْنَاكُم:برانگیختیم شما را مِّن بَعْدِ :از بعد این مَوْتِكُمْ:مر دنتان لَعَلَّكُمْ :باشد ک از تَشْكُرُونَ )سپاسگزاران باشید
البقرة (56) Al-Baqara
سپس شما را پس از مردنتان بر انگیختیم، شاید سپاسگزاری کنید.
( وَظَلَّلْنَا:و سایبان ساختیم عَلَيْكُمُ:برشما الْغَمَامَ:ابر را وَأَنزَلْنَا:و فرو فرستادیم ما عَلَيْكُمُ :بر شما الْمَنَّ :غذا های شیرین مثل ترنجبیل وَالسَّلْوَىٰ:و بلدرچین ۖ كُلُوا :بخورید مِن طَيِّبَاتِ:از پاکی ها مَا رَزَقْنَاكُمْ ۖ:آنچه روزی دادیم شما را وَمَا ظَلَمُونَا :و ظلم نکردن وَلَٰكِن :و لیکن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ )ب خودشان ظلم کردند
از ابن عباس و او از میمونه - رضی الله عنها - نقل کرده است که: “از پیامبر صلي الله عليه و سلم دربارهي موشی که در روغن بیفتد سوال شد، ایشان فرمودند: (ألقوها، وما حولها فاطرحوه وكلوا سمنكم) [موش را دور بیندازید و اطراف آن را نیز دور بریزید و آنوقت روغنتان را بخورید]. بخاری آنرا روایت کرده است. حافظ گفته است که: ابن عبدالبر گفته: اتفاق برآن است که هرگاه مرداری در چیزی جامد، بیفتد، آن شییء مرده و اطرافش را دور میریزند، اگر محقق گردد اما دربارهي مایع و چیز آبکی اختلاف کردهاند، جمهور علماء بر آنند که تمام آن مایع با برخورد با نجاست آلوده و ناپاک ميشود. گروهی از جمله زهری و اوزاعی با این رای مخالفت کردهاند[1].
[1] مذهب آنها بر این است که مایع حکم آب را دارد، تا زمانیکه نجاست آنرا تغيیر نداده است پاک است، ولی اگر تغییر کـرد ناپاک است. و اين مذهب ابن عباس و ابن مسعود و بخاری است و آن صحيح است. “مولف”
«ابن عمر مىگوید: پیغمبر ﷺ فرمود: هوشیار باشید بعد از من به کفر برنگردید و گردن همدیگر را نزنید (کسى که چنین کارى بکند از کفار پیروى نموده است».
(سیبویه گوید: (ویل) کلمهاى است که براى کسى که دچار هلاکت و بدبختى شده باشد استعمال مىشود و ویح براى ترحم استعمال مىگردد و غیر سیبویه گویند: هردو براى ترحم و تعجب به کار مىروند).
«ويلكم وويحكم: دو کلمه هستند که عرب آنها را در مقام تعجب و ناراحتى و رنج استعمال مىکند».
ترجمه: ابوهریره (رض) میگوید: روز جمعه، عمر بن خطاب (رض) مشغول سخنرانی بود که عثمان بن عفان (رض) وارد شد. عمر با اشارهی به او گفت: چرا برخی از مردم بعد از شنیدن اذان با تأخیر به مسجد میآیند؟ عثمان گفت: یا امیرالمؤمنین، با شنیدن اذان، بدون اینکه کار دیگری انجام دهم، فقط وضو گرفتم و به مسجد آمدم. عمر (رض) گفت: آنهم فقط وضو گرفتهای؟ مگر نشنیدهای که رسول الله ﷺ فرمود: «هر گاه یکی از شما برای ادای نماز جمعه میرود، غسل نماید».
«عایشه گوید: پیغمبر ﷺ به منزل من آمد و مردى پیش من بود، پیغمبر ﷺ گفت: «اى عایشه! این کیست؟» گفتم: برادر شیرى من است، پیغمبر ﷺ گفت: اى عایشه! باید در مورد برادران رضاعى خود دقت داشته باشید، چون شیر زمانى اثر دارد که باعث رفع گرسنگى و تقویت جسم باشد».
(به نظر امام شافعى این زمانى است که بچه بیشتر از دو سال نباشد و تعداد دفعات آن هم کمتر از پنجبار نباشد).
«صفیه همسر پیغمبر ﷺ به نزد او آمد و به هنگام اعتکاف پیغمبر ﷺ در مسجد در دهه آخر رمضان از او عیادت کرد، مدّتى با پیغمبر ﷺ نشست و صحبت کرد، سپس بلند شد و به منزل برگشت، پیغمبر ﷺ تا دم در مسجد، نزدیک در منزل امّ سلمه او را بدرقه نمود، در این اثنا دو مرد انصارى از آنجا رد شدند، بر پیغمبر ﷺ سلام کردند، پیغمبر ﷺ به ایشان گفت: نگران نباشید این صفیه دختر حیى مىباشد، آن دو مرد از این گفته پیغمبر ﷺ ناراحت شدند، با تعجّب گفتند: سبحان الله، (چطور ما نسبت به رسول خدا ﷺ سوءظن خواهیم داشت)، پیغمبر ﷺ گفت: شیطان مانند خون در بدن جریان دارد، ترسیدم مبادا سوءظنى را در دل شما ایجاد نماید».
«على رسلكما: یعنى بر حال خودتان باقى باشید و تغییرى در شما به وجود نیاید».
🔹ترجمه: ابوموسي مي گويد: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «زماني فرا مي رسد كه مردم، زكات طلا را بدست مي گيرند و مي چرخند, اما كسي پيدا نمي شود كه آنرا تحويل بگيرد. و به علت كثرت زنان و قلت مردان، چهل زن به يك مرد، پناه خواهند برد».