Siminchameh

#الیاس_علوی
Канал
Искусство и дизайн
Политика
Юмор и развлечения
Музыка
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала Siminchameh
@siminchamehПродвигать
228
подписчиков
1,76 тыс.
фото
145
видео
63
ссылки
هر زَن؛ هزاران شاعر را در خود پنهان دارد. هر شعر؛ خاطره ی زنی ست که روزی از دنیای مه آلود شاعری گذشته ست. #سیمین_برودفن
دستانت را گرفتند
و دهانت را خرد كردند
به همین سادگی تمام شدی

از من نخواه  در مرگ تو غزل بنويسم
كلماتم را بشويم
آنطور كه خون لبهايت را شستند
و خون لبهايت بند نمی‌آمد

تو را شهيد نمی‌خوانم
تو كشته‌ی تاريكی هستي
كشته‌ی تاريكی
اين شعر نيست
چشمان كوچك توست
كه در تاريكی ترسيده است
در تنهايی
گريه كرده 
اعتراف كرده است.

نمی‌خواهم از تو فرشته‌ای بسازم با بالهای نامرئی
تو نيز بی وفا بودی
بی پروا می خندیدی
گاهي دروغ می گفتي
تو فرشته نبودی
اما آنكه سينه‌ات را سوخته به بهشت می‌رود
با حوریان شیرین هماغوشی می‌کند
با بزرگان محشور می‌شود
تو بزرگ نبودی
مال همين پائين شهر بودی.

می‌دانم از شعرهای من خوشت نمی‌آيد
مي گفتی: "شعرت استخوان ندارد
قافيه و رديفش كو؟"
حالا ويرانی‌ام را مي‌بيني؟
تو قافيه و رديف زندگی‌ام بودی.

اين شعر نيست
   خون دهان توست كه بند نمی‌آيد.

#الیاس_علوی
#از_خون_جوانان_وطن_لاله_دمیده

@siminchameh. 🌱
Forwarded from اتچ بات
برايم بخوان محمّد
می‌خواهم برگردم
از درّه سرازير شوم
روبه‌رويم مزرعه‌ی گندم باشد
درختانِ زردآلو
و گل‌های خشخاش
پيرمرد شاهنامه بخواند
زن چراغ را از ايوان به اتاق بياورد
و ما خيره به شعله‌...

- بس كن
اين قصه كسی را به خواب هم نمی‌برد
بايد جایی تفنگی سرفه كند
پایی پژمرده شود
مزرعه‌‌ای بسوزد
و ما شبانه بگريزيم

از "بَرغَص" تا "قندهار"
از" کویته" تا "مشهد".

برايم بخوان محمّد
تا از ياد نبرم
محله‌ی غمگینمان را
كه من از بردنِ نامش شرم داشتم:
ده‌متری ساختمان
ده‌متری افغانی‌ها
كولی‌ها
بلوچ‌ها
ده متری قرض
اردوگاه
نامه‌ی تردّد

"هی افغانی
حواست كجاست؟"

اين را كودكی گفت
كه تازه زبان باز كرده بود
چشمانِ معصوم عجيبی داشت
و من ترسيدم
از "گلشهر" تا "ورامين" ترسيدم
و كودكان به لهجه‌ام خنديدند.

به آينه نگاه كردم
به چشمانِ بادامی‌ام
كه مرا از صفِ نان بيرون می‌كرد
و فاصله‌ام ميانِ خانه تا مرز بود
چون يهودی‌ای كه نامش
فاصله‌‌ی ميانِ اردوگاه تا مرگ بود.

"بهار و يار و قلب بی‌قرارم "

آری بلند بخوان محمّد
تا محبوبم از پشتِ سيمان‌ها
و سیم‌های خاردار بشنود

ما در همان كوچه‌های تنگ عاشق شديم
آرام قدم زديم
آرام خنديديم
و
آرام گم شديم.

من
ویزای پناهندگی بشردوستانه‌ گرفتم
و به این جزیره‌ی دور آمدم

محمّد!
گاهی فكر می‌كنم اين خيابان‌ها را نمی‌شناسم
اين كوچه‌ها را برای اولين‌بار ديده‌ام
و درختانِ اکالیپتوس
مرا به يكديگر نشان می‌دهند

و شب‌ها
پيش از خواب
پرنده‌ی ناشناسی به كِلكين می‌كوبد
به آوازی محزون می‌گويد:
"بيگانه... بيگانه".

می‌خواهم خودم را پيدا كنم
تو را پيدا كنم از ميانِ گورهای دسته‌جمعی
محبوبم را از لای ديوارهای آوارگی.

زنِ اولِ قصّه از ايوان صدايم بزند
و من با تمامِ پاهايم بدوم...

شعر و صدا :
#الیاس_علوی
#شاعر_افغانستان
#برایم_بخوان_محمد
@siminchameh. 🌱
چە فرق می کند؟
ملبورن یا مشهد
آدلاید یا دایکندی
تو نیستی
و این اتاق کلکینی به صبح ندارد

روانشناسم می گوید
نوستالژیا گرفته ای
نوووووو
سی ی ی ی
تاااااا
لووووووو
ژی ی ی ی
یا
مرا ببخشید مخاطبان عزیز
اگر قواعد ظریفتان را رعایت نمی کنم
این روزها همه قافیه را باخته اند
خاک ها مین می‌زایند
شراب ها مزه ی ادرار می دهند
گرگ ها به پاسبانی گله نشسته اند
و آن که آن بالا خوابش برده نیز
قاعده ها را از یاد برده است

می خواهم به تو فکر کنم
که شیوع کرده ای در رگ هایم
چون ایدز در آفریقا
افسردگی در غرب
می خواهم به تو فکر کنم
اما می گویند
_«قایقی با بیست و پنج بدن بودند »
با بیست و پنج هزار زخم
بیست و پنج هزار امید
می گویند
بین آنها لبی به زیبایی تو فریاد زده است: کمک
دستی به زیبایی تو فریاد زده است ...

می خواهم به تو فکر کنم
نه به قایقی که در اقیانوس هند
غرق شده است
یا کودکانی که تجارت می شوند
برای غرایض جنسی حیوانات

زمانه دریوزگی است عزیزم
تو موهایت را به ده دینار می فروشی
من همین شعر را که برای تو می نویسم
به پایتخت ایمیل می کنم
تا شاید جایزه ای بگیرم

روانشناسم با خنده می گوید
_«یار تازه بگیر
هوای تازه بنوش »
آخ
چه فرق می کند ؟
تو نیستی و این اطاق کلکینی برای نفس کشیدن ندارد


#الیاس_علوی
#شاعر_افغانستان
از مجموعه ی :
#حدود
@siminchameh 🌱
گل زعفران، گل زعفران 
تنها تو حال مرا می فهمی و زنبورهای عسل، 
هیچ کس ما را برای خودمان نمی خواهد. 

من طاقت می آورم 
اما گاهی پاهایم لج می کنند
اسب های غمگین در سرم، آرام نمی گیرند 
و دستهایم مدام می پرسند
پس کِی؟ کی؟ کجا؟
گل زعفران 
با تو حرف می زنم 
که سوال نمی کنی. 

من طاقت می آورم 
اما گاهی از خودم می پرسم
اگر نقابم را بردارم 
چند نفر در قاب عکسهایم باقی می مانند؟

گل زعفران، گل زعفران 
مگر چند بار زنده گی می کنیم؟ 
که اینقدر مرده گی می کشیم.

#الیاس_علوی
#شاعر_افغانستان

@siminchameh 🌱
یکدیگر را در آغوش گرفتیم تنگ
و تند رها شدیم
بی‌امید دیدار فریاد زدیم :
                               " به امید دیدار"
مادر خندیده گفت:
                    " سفر قندهار است مگر؟ "

ما نیز تلخ تلخ لبخند زدیم
 آنگاه
قطار آهی کشید، اندوهگین
هزار مسافر دلتنگ از آن طرف دست تکان دادند
هزار یار دلتنگ از این طرف دست تکان دادند

 به خانه آمدیم
و به اتاق‌های تاریک پناه بردیم
مادر
دست در گردن ایوان انداخت
به شکوفه‌های باغچه نگاهی کرد
و بلند بلند گریست.

#الیاس_علوی
#شاعر_افغانستان

@siminchameh 🌱
ای گنجشک آخرین شاخه
به دوردست ها نگاه کن
آیا هنوز کودکی می خندد؟

#الیاس_علوی
#شاعر_افغانستان
#من_گرگ_خیالبافی_هستم

@siminchameh. 🌱
آن که بر در می کوبد
صدای من است
خسته و خراشیده
از کوه ها و بیابان های دور گذشته است
صدایم را بشنو
روزهای بسیار است
دراز کشیده ام در این اناق
و موریانه ها را تماشا می کنم
که بر اندام جوانم قدم می زنند ...
تنها
صدایم از دریچه گریخته است
آن که بر در می کوبد.

#الیاس_علوی
#شاعر_افغانستان
#من_گرگ_خیالبافی_هستم

@siminchameh. 🌱
می‌خواستی گل‌سرخی برایم بیاوری
می‌خواستی بخندم
قاه قاه
دلم گرفته بود
و قصه کرد
رازهای نگفته را
قهوه ترک نوشیدیم
تلخ‌تر شدیم
گریستیم
های های

#الیاس_علوی
@siminchameh 🌱
Forwarded from شعر سپید
#شعر_سپید



اول دریا ارام بود
و شب ها راه نمی رفت
تا تو هوای شهر به سرت زد

حالا هزار سال است
دریا گیج
هی می رود
هی بر میگردد

#الیاس_علوی

کانال #شعر_سپید
@poetry_mom