نقش ترکیه به عنوان عضو پیمان ناتو و نمایندگی آن در غرب آسیا که از سال ۱۹۵۲ تاکنون ادامه دارد. فعالیت ترکیه در این نقش در حال حاضر، بر تضعیف محور مقاومت استوار است که آنکارا پیروزی آن را به معنای پایان نقش خود در منطقه می بیند. بر همین اساس نیز ترکیه پس از یک سال و اندی حمایت تمام عیار لجستیکی و ترانزیتی از رژیم صهیونیستی درحوزه ارسال ارزاق، سوخت، نفت، فولاد، آب ، غلات، و دیگر محصولات راهبردی به رژیم اسرائیل و افزایش چند برابری مبادلات تجاری با این رژیم در این مدت، نهایتا همسو با معامله کلان روسیه و امریکا در سوریه و اوکراین، به عنوان نماینده ناتو با رژیم صهیونیستی، هم پیمان شده و با گسیل گروه های مسلحی که در لیست بین المللی تروریسم قرار دارند، و البته در یک میدان تهی شده از حریف، با ساقط کردن نظام بشار اسد، فرصتی بی بدیل برای رژیم صهیونیستی برای از بین بردن زیرساخت های نظامی و حیاتی مردم سوریه فراهم کرد. همزمان با سرمستی آنکارا از این فتح الفتوح هدیه شده توسط دشمنان جهان اسلام به این کشور، رژیم صهیونیستی بخش های از خاک سوریه را اشغال کرده است. بدون شک این رویکرد ریاکارانه آنکارا که البته مورد پذیرش مردم صهیونیست ستیز ترکیه نیست، در تاریخ ثبت و ضربات جبران ناپذیری بر مدل حکمرانی ادعایی اخوانی خواهد گذاشت.
در کنار نقش نمایندگی ناتو، حزب عدالت و توسعه به صورت ویژه به عنوان پیمانکار طرح های انگلستان در منطقه ایفای نقش می کند. انگلستان تنها کشور اروپایی است که طی ۲۳ سال گذشته و برخلاف دیگر دول اروپایی، حزب حاکم عدالت و توسعه روابط پایدار و تصاعدی با آن داشته است و اساسا انتقاد از لندن، خط قرمز آک پارتی محسوب می شود. با گذشت بیش از یکصد سال از معاهده سایکس – پیکو، استعمار انگلستان، مجددا بانی طرح های نوین تجزیه کشورهای غرب آسیا می باشد که بخشی از آن با نقش آفرینی ترکیه در سوریه و عراق در حال پیگیری است. بخشی دیگر از آن در قالب ایجاد باصطلاح «جهان ترک» مبتنی بر پان تورانیسم انگلیسی و با محوریت ایجاد تغییرات ژئوپلییتکی در قفقاز از طریق اجرای دالان تورانی ناتو توسط ترکیه علیه کشورهایی مانند ایران، روسیه ، ارمنستان و چین دنبال می شود. از منظر انگلیس، ساخت «جهانِ تُرک»، ابزاری برای مهار سه جانبه ایران، روسیه و چین و نهایتا تجزیه آنها می باشد.
نقش سومی که ترکیه در منطقه ایفاء می کند مبتنی بر رویکرد نئوعثمانی است که در آن ملغمه ای از اخوانی گری و پان ترکیسم نیز وجود دارد. محوریت این رویکرد ترکیه را در تمایل آشکار مقامات آک پارتی به عبور از معاهده ۱۹۲۳ لوزان و بی اعتبار کردن آن می توان دید. حال آنکه این معاهده، مرزهای کنونی ترکیه را ترسیم کرده و بی اعتبار کردن آن به معنای توسعه طلبی ارضی است؛ شبیه آنچه که امروزه آنکارا در سوریه، عراق، قبرس، ارمنستان، قفقاز و مدیترانه شرقی انجام می دهد. با وجود اینف اگر رفتار سلطان عبدالحمید عثمانی در سال ۱۸۷۶ در مخالفت با درخواست صهیونیستها برای خرید زمین و اسکان در فلسطین را با رفتار کنونی دولت آنکارا در فراهم کردن شرایط ایده ال برای اسرائیل در سوریه جهت از بین بردن منابع و زیرساخت های مردم سوریه و اشغال خاک آن مقایسه کنیم، حتی عثمانی خواندن این نقش و رفتار حزب عدالت و توسعه، جور به خلافت عثمانی می باشد. از این منظر رهبران حزب عدالت و توسعه نه به آرمان های متاخر نجم الدین اربکان نخستین رهبر اسلامگرایان ترکیه وفادار ماندند و نه به رویکردهای متقدم عثمانی در خصوص فلسطین.
سوم: اهداف تاسیس ت ر ت فارسی را باید در قالب ترکیبی از نقش سه گانه ترکیه در منطقه ارزیابی کرد؛ اما اشتباه محاسباتی دولتمردان آنکارا در آن است که به عنوان پیاده نظام در حال نقش آفرینی در «کلان فتنه ای» است که در آن تجزیه ترکیه نیز برنامه ریزی شده است. در تمامی طرح های ناتو با محوریت انگلستان و امریکا از جمله خاورمیانه بزرگ، خاورمیانه جدید و اسرائیل بزرگ، ترکیه نیز در کانون طرح های تجزیه قرار دارد. دلیل عدم همراهی امریکا و انگلیس با ترکیه در مساله کردها، علیرغم التماس آنکارا ، همین موضوع است. از اینرو می توان با کنار گذاشتن فرضیه هوشمندی دولتمردان آنکارا، گفت: «نگاه انگلستان و ناتو به آنکارا همچنان با واژه Turkey صورت می گیرد نه با واژه Türkiye ». آینده تحولات پیچیده سوریه ابعاد این موضوع را بیشتر نشان خواهد داد. کما اینکه در گذشته تاریخی نیز، انگلستان و اروپا در دوره عثمانی با «تُرک» خطاب کردن سفرای عثمانی سعی در تحقیر آنها داشتند، چرا که بقول «برنارد لوئیس» شرق شناسی انگلیسی، عثمانی کاربرد این واژه را آزاردهنده تلقی می کرد.