View in Telegram
نگرانی‌های آمریکا از چین یا دلایل سدگذاری جهانی چین بخش اوّل ورود به موضوع نوشته: طوری که در آغاز نگاشته اشاره گردید، سفر ما به آمریکا در دایرۀ IVLP با موضوع ایجاد بورس‌های آموزشی در آسیای مرکزی با توجه به پژوهش‌های چین در آمریکا، ارزیابی‌های راهبردی و سیاست این کشور در مناطق مختلف و غیره راه‌اندازی گردید. پژوهشگران آمریکایی کوشیدند بیشتر سیاست کشور خود پیرامون چین، عملکردهای منطقه‌ای و جهانی چین، همچنین نگرانی‌های آمریکا از سوی چین را با ما - محققان آسیای مرکزی - شریک سازند. تمام دیدارها و مبادله افکار با پژوهشگران آمریکایی در حاشیه همین سه نکته انجام ‌شد. ارزیابی مهم‌ترین اندیشه‌های شنیده‌شده را از روی رویکرد چتمهوس می‌آورم و به نام و نسب کسی اشاره نمی‌کنم. پیرامون شراکت و رقابت آمریکا و چین در تمام دورۀ سفر به آمریکا و دیدارها با پژوهشگران این کشور، یک سؤال همیشه اندیشۀ مرا مشغول می‌داشت. برای روشنی انداختن به این سؤال، کمی تاریخچۀ موضوع را می‌آورم. برای پژوهشگران مناسبت‌های بین‌المللی معلوم است که آمریکا برای به سطح امروزه رسیدن توانمندی‌های چین مساعدت زیادی کرده است. به ویژه، در زمان مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه آمریکا هنری کیسینجر، در مأموریت‌های رئیس‌جمهورهای ریچارد نیکسون و جرالد فورد، همکاری‌های واشینگتن و پکن راه‌اندازی و به اوج اعلای خود رسیدند. در اوایل سال‌های ۱۹۷۰ جمهوری مردمی چین به‌جای جمهوری چین (تایوان امروزی) کرسی عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد را به‌دست می‌آورد و راه همواری را به سیاست جهانی پیدا می‌کند. در پایان سفر، فرصت مناسبی برای گرفتن پاسخ به این سؤال پیدا شد. اتفاقاً، با گروه ما دیپلمات و پژوهشگر کارکشته آمریکایی صحبت کرد که در جوانی‌اش عضو تیم گفت‌وگو با چین بوده است. او دربارۀ راه‌اندازی همکاری‌ها میان آمریکا و چین کمونیستی مفصل حرف زد. از گفتۀ او برمی‌آید که آمریکا در منطقۀ آسیای شرقی و حوزۀ اقیانوس آرام به سه کشور: چین، ژاپن و کرۀ جنوبی کمک‌های جدی‌ای برای به پا خاستن آن‌ها می‌رساند. آمریکا از چین برای خود دوست و شریک ساخت و فناوری‌ها و سرمایه پیشکش کرد و سودای (تجارت) دوجانبه‌ را به راه انداخت. هرچند دلایل اساسی راه‌اندازی همکاری‌های آمریکا با چین، ژاپن و کرۀ جنوبی متفاوت است، ولی نتیجه این است که توکیو و سئول به‌فرق از پکن، امروز نیز شریکان راهبردی و هم‌پیمان‌های واشینگتن در این حوزه به شمار می‌روند. با اشاره به همین حالت، در وقت دیدار از این پژوهشگر آمریکایی پرسیده شد که چرا ژاپن و کرۀ جنوبی هم‌پیمان آمریکا باقی ماندند، ولی مناسبات با چین بعداً کلاً تغییر کرد. پاسخ پژوهشگر کارکشته آمریکایی جالب بود و اندیشه‌های او را می‌توان چنین گروه‌بندی کرد: ۱. دولتمردان آمریکایی گمان داشتند که جنگ سرد سال‌های طولانی ادامه خواهد داشت و با هدف محدودسازی توانمندی‌های اتحاد شوروی، مناسبات خود را با چین تغییر دادند. آن‌ها بر این باور بودند که در زمان جنگ سرد، حضور چین در اقتصاد جهانی به سود همه، به ویژه آمریکا است. ۲. آمریکا هیچ‌گاه چین را به‌عنوان هم‌پیمان قبول نداشت و در زمان جنگ سرد، قدرت‌های پیشرفته صنعتی رویکرد جهانی سدگذاری کشورهای کمونیستی را راه‌اندازی می‌کردند. آمریکا بیشتر به‌عنوان شریک موقتی برای کاهش نفوذ اتحاد شوروی به چین می‌نگریست. به عبارت دیگر، از گفتۀ او برمی‌آید که همکاری‌های نزدیک آمریکا و چین بیشتر از روی اصل "گرگ‌آشنایی" راه‌اندازی شده (از روی اصل "دشمن دشمن، دوست است") و آن زمان رابطه‌های رئیس‌جمهور با سران شوروی بد بود. در "یک ششم روی زمین" (شعنی اتحاد شوروی) تبلیغات ضدچینی ادامه داشت، شوروی‌ها مارکسیسم خود را "درست" و مارکسیسم چینی را "نادرست" می‌پنداشتند و مائوئیسم را "ملی‌گرایانه" و "خردبورژوایی" می‌خواندند. همچنین، دو کشور کمونیستی نزاع کوتاه‌مدت مرزی را نیز پشت سر گذاشته بودند. ۳. فروپاشی اتحاد شوروی نشان داد که مدل اقتصادی این کشور آسیب‌پذیری‌های زیادی داشت و در چین این نکته را خوب درک می‌کردند. کشورهای زیادی که با راه سوسیالیسم پیش می‌رفتند، از این نظام دست کشیدند. این حالت در اروپای شرقی و خود قلمرو اتحاد شوروی به‌طور برجسته مشاهده می‌شد. از بس که چین از کمبودهای اقتصادی‌اش آگاه بود، از مشارکت با آمریکا فاصله گرفت و به تطبیق سیاست‌های دیگر آغاز کرد. چین در مثال اتحاد شوروی دید که با کمونیسم چه شد و دیگر جانبداران و شریکان را در سراسر دنیا می‌جست. ادامه دارد… https://t.center/shrizoyon
Telegram Center
Telegram Center
Channel