@sherhaye_yavashaki
این حجم گرد: این سر سرسامی از دوار
انبوهی از هزار و یک اندیشه بود و نیست
این گرد بیدلیل به گردن وبال، گاه
سمکوب صد تفکر بیریشه بود و نیست
از صاحبش چه ساخته بود این بدون عقل
عمری پلنگ فربه هر بیشه بود و نیست
میگفت تو کنندهٔ کوه سرودنی
در دست صاحبش شبح تیشه بود و نیست
دشمنتراش بود و جوانیکش ای دریغ!
سر سنگ و حاملش مَثَل شیشه بود و نیست
میگفت تو قویتر از آنی که بشکنی
گفتم که مهد فکرت بیریشه بود و نیست!
میکرد قافیت گله را با کُلهْ درست
چون شاعران عهد، دغلپیشه بود و نیست
ابن مهلّبِ پسِ افیونِ اصلِ ما
ویرانگر هزار و دو تمّیشه بود و نیست
«نزدیک شد که زلزلهٔ صدمت فنا
اجزای کوه را کند از یکدگر جدا»
دکتر! درون جمجمهام را نگاه کن
قدری نگاه کن؛ و سپس آهوواه کن
دکتر! درون جمجمهام عین مسلخ است
دکتر! بیا نگاه به این قتلگاه کن
بز گرگ میشود وسط مسلخ سرم
دکتر! بیا و حال مرا روبهراه کن
وقت معاینه به خودت یک تشر بزن
مشنو که اشتباه کن و اشتباه کن
مشنو صدای همهمهٔ اهل بخیه را:
دکتر تو نیز عمر خودت را تباه کن
دکتر تو نیز مثل من و دوستان من
کامی بگیر و عزم فراسوی ماه کن
دکتر! درون جمجمهام چیست؟ گپ بزن
فکری به حال این سر بیسرپناه کن
دکتر! به قتل عمد بیندیش این سفر
با هر وسیلهای که شده اشتباه کن
ارباب انتقاد زر مفت میزنند
دکتر! مرا خلاص از این قتلگاه کن
خبط دماغ قافیه را چندباره کرد
دکتر! به انهدام سر من نگاه کن
چیزی نمانده است سرم منفجر شود
کم مانده است وحشت من منتشر شود
#علیاکبر_یاغیتبار
@sherhaye_yavashaki
نمیدانم کدامین روز از کدامین ماه