بَعدَ مُنتَصف الليل يا حبيبتي تَعالي اُحَدّثُكِ عَنْ وَحدَتي و حدّثيني عَنْ عيونك الحَزينَة... ---------------------- عزیزِ من... پس از نیمهشب، بیا تا از تنهاییام با تو بگویم و تو نیز از چشمان غمگینت بگو...!
على رصيف الإنتظار، جالس رجل عجوز يهمس للعابرين: "حذاري أن تحبوا من أعماق قلوبكم!" --------------------- بر پیادهروِ انتظار، پیرمردی نشسته، آهسته به رهگذران میگوید: «مبادا از ته دل عاشق شوید!»
بَعدَ مُنتَصف الليل يا حبيبتي تَعالي اُحَدّثُكِ عَنْ وَحدَتي و حدّثيني عَنْ عيونك الحَزينَة... ---------------------- عزیزِ من... پس از نیمهشب، بیا تا از تنهاییام با تو بگویم و تو نیز از چشمان غمگینت بگو...!
كل شيء يتجمد في الشتاء إلا العطر والحنين والذكريات وبعض الأمنيات. ------------------------------ همه چیز در زمستان یخمیبندد، جز عطر، اشتیاق، خاطرات و برخی آرزوها.
على هذه النقطة التي لا تكاد تُرى يتصارع البشر مع فيروس لا يُری --------------------- بر این نقطهای که به سختی دیده میشود بشر در نبرد با ویروسی است که دیده نمیشود