ترسید شیخ تا که ز شادی به صف شویم
می را حرام کرد که از غم تلف شویم
عُمر پدر به نکبت تمکین تباه شد
هان ای پسر! بکوش که ما ناخلف شویم
اینک دهان مبند که بعد از وفات هم
از ما اگر که پوست بگیرند دف شویم
وقت "چرا" به شوق "چَرا" در شکم مریز
تا صبح روز حشر مبادا علف شویم
چون مرگ در ره است ز پنهان شدن چه سود؟
صیاد را چه غم اگر اندر صدف شویم؟
شکر خدا که سفرهی باریک شیخ و شاه
پهن آنچنان نبود که ما بیشرف شویم
#حسین_جنتی
#انجمن_ادبۍشعرباران