#چرا_شرکت_های_بزرگ_امریکایی_گرایش_چپ_دارند( ۲ )
شرکت جانسوناندجانسون، هشتمین شرکت بزرگ آمریکایی که در زمینه داروسازی و خدمات پزشکی فعالیت میکند و از سوی لیز فولر اداره میشود، یکی از معماران برنامه «اوباما کر» بود. فولر نیز دستیار ویژه اوباما بود.
جیپیمورگان، نهمین شرکت بزرگ آمریکایی است و دو دریافتکننده بزرگ کمکهای نقدی این شرکت در سال 2016، هیلاری کلینتون و کمیته ملی دموکرات بودند. جیمی دایمن، میلیاردر و رئیس هیاتمدیره جیپیمورگان، یکی از برجستهترین حامیان سیاستمداران دموکرات ازجمله باراک اوباما محسوب میشود و پیشنهاد دونالد ترامپ برای تصدی پست وزارت خزانهداری را نپذیرفته است
ولز فارگو، دهمین شرکت بزرگ آمریکایی است. کارکنان این بانک، از الگوی جیپیمورگان پیروی کردند و طی مبارزات انتخاباتی در ازای هر یک دلاری که به ترامپ کمک کردند، 36/ 7 دلار به کلینتون کمک مالی کردند. این بانک به تازگی حامی مالی رویدادهای حقوق بشری و حقوق همجنسگرایان شده است.
این در شرایطی است که کنشگری شرکتها در آمریکا غالبا با تمایلات سوسیالیستی همراه است؛ اما چرا این طور است.
یک دلیل این است که محافظهکاران به سادگی متقاعد میشوند. لازم نیست مخاطبان نشریه نشنال ریویو یا جمهوریخواهان را متقاعد کرد که کسبوکارهای آمریکایی خوب هستند. اما مثلا شرکت اکسون باید برخی مردم، ازجمله جوانان و آرمانگراها را با وجود تحصیلات گرانقیمتشان متقاعد کند که آنقدرها هم بد نیست.
با این وجود شرکتهای بزرگ مانند اکسون و اپل انگیزههای زیادی دارند که در کنشهای سوسیالیستی شرکت کنند نه کنشهای محافظهکارانه.
اما در اینجا یک تناقض اخلاقی وجود دارد: محافظهکاران متعهد میشوند که آسیابهای بادی را آنقدر کارآمد بسازند که دیگر نیازی به زغال سنگ و نفت نباشد؛ اما سوسیالیستها(دستکم تعدادی از آنها) اعتقاد دارند که استفاده از سوختهای فسیلی به خوبی به تمدن بشری خاتمه خواهد داد.
در شرایطی که در قدیم کنشهای شرکتها به فعالیتهای مرتبط با کسبوکار آنها محدود میشد، امروزه رهبران شرکتها احساس وظیفه میکنند که علاوه بر مدیر یک کسبوکار، بهعنوان یک روشنفکر عمل کنند.
اکثر این مدیران، انواع مختلفی از «انسان سازمانی» هستند. ویلیام وایت که نویسنده نشریه فورچون بود، کتاب «انسان سازمانی» را نوشته است. او در دهه 1950 با دهها مدیرعامل مصاحبه کرد و به این نتیجه رسید که اکثر آنها بهدلیل دیدگاه جمعی از جهان، خصلتهای فردگرایی را رد میکنند.
این سرمایهداران تمایل چندانی برای دفاع از فرهنگ سرمایهداری از خود نشان نمیدادند. او به این نتیجه رسید که ساختار عملیاتی و روانشناختی شرکتهای بزرگ همانند دیگر سازمانهای بزرگ ازجمله سازمانهای دولتی است. او همچنین متوجه شد مدیران عامل آمریکایی بر این باورند که تخصصی که در بوروکراسی به کار گرفته شده است، میتوانست بهطور منطقی در خدمت نهادهای اجتماعی مانند بازار آزاد، فرهنگ و خانواده قرار بگیرد. در آن زمان و در حال حاضر، جایگزینی انضباط سیاسی با نظم خودانگیخته جوهر و ذات سوسیالیسم بوده و هست. ⏬⏬