«تخیل؛ پناهگاه آخر»
#یادداشت#دی_۹۸▪️هیچ امیدی برایت باقی مانده؟ فکر میکنی چه میشود؟ آیا هیچ راهی پیش رویمان هست؟ این پرسشهاییست که این روزها خیلیهایمان از یکدیگر میپرسیم؛ و هیچ جوابی نیست. در چشمهای یکدیگر به دنبال بارقه امیدی میگردیم؛ و نیست. حالا که تازه کمی از فاجعه فاصله گرفتهایم، حالا که فریاد جای خودش را به سکوت داده است، کمکم یأسی بر جای خشمِ فرّارمان رسوب میکند.
▪️اما مهمترین چیزی که در این یأس خودنمایی میکند، نه امکانناپذیر بودنِ رسیدن به وضعیتی دیگرگون، بلکه امکانناپذیریِ تخیل چنین وضعیتی است. شاید این بیت از خاقانی توصیف خوبی از چنین وضعیتِ معلقی باشد: «دستخون است در این قمره خاکی که منم/آه اگر ششدره دورِ قمر بگشایید»
▪️ششدره وضعیتی در بازی تختهنرد است که برای ادامه بازی باید مهرهیمان را زنده کنیم اما مهرههای حریف همه شش خانه ممکن برای قرار گرفتن مهره ما را پر کردهاند. در چنین وضعیتی است که حتی بختیاری هم کافی نیست و در وضعیتی معلق تنها باید به خالی شدن یکی از خانهها امیدوار بود. این بنبست، بهمانند سدّی که ورای خود را میپوشاند، امکان اندیشیدن به «بعد» را مطلقا از ما میگیرد. همه چیزی که دیده میشود، سدی است که باید از بین برود. اما هنگامی که سد از بین برود، دیگر برای اندیشیدن دیر شده است.
▪️گرفتار شدن در اکنونِ ابدی، چنین وضعیتی را برای ما رقم میزند و امکان تخیلِ وضعیتی متفاوت را از ما میگیرد. شاید نمودی از این فقدان را بتوانیم در شعارهای این روزهایمان ببینیم. در میان خیل عظیم شعارهای سلبی(البته با گسترش اندکی در معنای این واژه)، مثل شعارهایی با تکرار «نمیخواهیم» یا «استعفا» و یا شعارهای وصفیای که معنای ضمنی آنها هم سلبی است، کمتر شعاری هست که جنبهای ایجابی داشته باشد؛ مثل شعاری که رفراندوم را درخواست میکرد. قبل از هر برداشت دیگری باید بگویم که اینجا مسئله نه محتوای مستقیم شعارها که دلالتگریِ شکل آنهاست. از طرف دیگر، وفور شعارهای نفیکننده در چنین شرایطی کاملا طبیعی است؛ اما همین طبیعی بودن است که امکانِ تخیلِ امر غایب را از ما میگیرد. شعارهای ایجابی، مستلزم چنین تخیلی هستند؛ هرچند در همین مثال هم میبینیم که تأیید و درخواستِ امر غایب، بهطور ضمنی ردّ امر حاضر را در خود دارد.
▪️ادامه یادداشت
#محمد_جوانمرد را در
سایت روزنامه میتوانید بخوانید.
@sharifdaiy