View in Telegram
Forwarded from ابراهیم خوش سیرت سلیمی
شریعتی ستیزی ابراهیم خوش سیرت در بادی امر، تاکید می نمایم مطالبی که این روزها، علیه آراء و افکار دکتر علی شریعتی باب شده است را به یکسوی نهاده و می خواهم، اندکی سیر انتقادات به دکتر شریعتی را به روزگاری دیرینتر بازگردانم. همانطور که نیک می دانیم، از دهه پنجاه موضع گیری ها و انتقادات متعددی توسط صاحب نظرانی چون حسین نصر، داریوش شایگان، جواد طباطبایی و حمید روحانی (مولف نهضت امام خمینی) بر دیدگاههای شریعتی آغاز گشت. در فضای شیفتگی و شور انقلابی دهه شصت، بسیاری از این انتقادات به جا، نه دیده شد و نه شنیده شد. پارادیم انقلابی بر فضای فکری حاکم بود و مناسبات جهانی در دو دیدگاه لیبرالیسم و سوسیالیسم و جنگ سرد و القاء مصنوعی جبهه سوم در ایران، همچنین وجود جنگ با عراق یک فضای کمایی برای اندیشه ورزی و بازاندیشی پدید آورده بود، خاصه آنکه جریان فکری رسمی حاکمیت هنوز به آن حد از تسلط و تفوق بر فضای اندیشه، تجهیز نشده بود که در دایره مباحثات جدی حرفی برای گفتن داشته باشد. از این لحاظ در این دوره شاهد تسلط پارادایم شریعتی بر نحله روشنفکری بودیم. آنچه مشخص است، شریعتی هیچگاه بیان نکرد که حرف های پیامبرانه ای می زند. او از رسالت روشنفکرانه گفت ولی خود را، قطب نمایی معرفی نکرد که دیگران باید خود را با او تنظیم کنند. اگرچه، شاگردان و مریدان شریعتی از او بت ساختند. شریعتی دائم مخاطبانش را به تعمق، تدبر و بهرهگیری از متدولوژی هدایت می کرد. اما مریدان او، خود در دایره آموزش هایش محدود کردند. با آغاز دهه هفتاد ،دکتر عبدالکریم سروش، شروع به نقدهای جدی بر آثار مشخصی از شریعتی از جمله اسلام شناسی و صورت بندی های مذهب اسلام او و ترسیم های جهان بینی توحیدی اش نمود. سروش چنین دسته بندی های طبقاتی از اسلام را به چالش کشید. او شریعتی را متهم به «ایدئولوزی اندیشی» نمود. شاگردان و  وفاداران جدی نحله شریعتی، به دنیای معاصر و مناسبات جهان گذشته تا آن زمان که از طریق عینک شریعتی می نگریستند با این انتقادات، دچار تردید شد. بازنگری ها آغاز شد. عده ای از آنها در همان مدار شریعتی، به ایضاح فکری پرداخته و عده دیگر از آن چهارچوب فکری گسلیده و شروع به پرواز در افق های دیگر نمودند. پس از فضای انتخاباتی دوم خرداد، که بستر گفتگو چه در فضای روزنامه ای و چه در نشست ها گسترده شد، با جدی شدن نقدها، آن شکوه سابق شریعتی بیشتر از بین رفت. کم کم ورق برگشت و کار تا جایی پیش رفت که نقادی به شریعتی، خود پروژه روشنفکری و روشنگری محسوب می شد.  آنچه که مشخص است "هیمنه" شریعتی شکست. در ادامه آن روال افرادی چون دکتر میلانی با نفی جامعه شناس بودن شریعتی، محمد قوچانی، غنی نژاد، خاصه نسل جوان، سیاه نمایی از شریعتی سکه بازار گردید. اینکه بازارگرمی انتقادها چه میزان با کینه ورزی و حسادت همراه بوده مشخص نیست. اما امیدواریم، به منظور ارتقا گفتمان ملی بوده باشد. چرا که خود شریعتی در کویریات و گفتگوهای تنهایی در رازونیازهایی که با خویشتن داشت می گوید « از اینکه از زنجیره اسارت، کینه و حسد آزاد و در امانم ، احساس آرامش می کنم». به هر تقدیر نمونه ای چند از انتقادات سه دهه اخیر را به اختصار اشاره می نمایم. قوچانی در تاریک خانه ذهن خود شریعتی را اهل گفتگو نمی داند. غافل از اینکه شریعتی تنها روشنفکر زمانه خود بود که به جای عقده گشایی در منبر و کرسی  یک طرفه آخوندیسم و برخی اساتید، تریبون سخنرانی هایش به سوی دانشجویانش و سایر روشنفکران معاصر باز و آزاد بود. او بود که در گستره وسیع، گفتگوهای دوسویه و پرسشگری را باب نمود. این انتقاد از عجایب روزگار است. شریعتی که برخوردی باز با جوانان تحصیل کرده داشت و روشنگری را به جای تدریس "مدرسی" به عرصه آورد و حتی دیگر روشنفکران را با آغوش باز می پذیرفت را به چنین ناروایی مورد تاخت قرار دهند. جالب اینجاست که برخی از منتقدان سطح انتقاد را به تخریب کشانده و می گویند شریعتی اهل تفکر نبود. با فلسفه و فلسفه اندیشی مخالفت می کرد. استناد ایشان به آن جمله معروف شریعتی برمی گردد که گفته بود « فیلسوفان پفیوزان تاریخند». اما به متنی که این جمله در آن کانتکس گفته شد توجه ندارند. شریعتی در اهمیت فلسفه در جایی ( م. آ. 33. ص 5) میگوید « سرشت مرا با فلسفه، حکمت و عرفان عجین کرده اند. حکمت در من که علم الکتابی و نه اندوخته های در کنج حافظه در ذات من است». جای جای آثار شریعتی، تفکر و عقلانیت موج می زند. او حتی بساط دین را از حالت هیجانی و ایمانی خارج کرده و چنین رهنمون می کند که وقتی پیامبر به علی پیشنهاد عرضه دین خودش می کند، علی از محمد اجازه می خواهد در این باره «فکر» کند. فردای آن روز علی می گوید تا صبح فکر کردم. اکنون اسلام را بر من عرضه کن.
Telegram Center
Telegram Center
Channel