#پارت_127با صدای لرزون از ترس گفتم
_پو... پویان... من... من کاری نکردم! ولم کن...
چند تا ضربه محکم و از سر غیض به پشتم کوبید که از درد جیغم درومد و تقلا کردم جلوشو بگیرم.
دستمو که بردم عقب یهو گرفت و شروع کرد به پیچوندن.
از درد افتادم روی زمین و با ناله التماسش کردم ولم کنه...
همونطور که دستمو محکم می پیچوند سرشو نزدیک گوشم اورد و گفت
_اینقدر زبونت دراز شده که جلو مردم تو روی مادر من وایمیستی؟!
با ضرب دستمو بیشتر پیچوند که بلند زدم زیر گریه...
https://t.center/+HAD8NSKLQv9lNDNkبا نقشه ای که خودش برام کشیده بود دچار فراموشی شدم!
وقتی به هوش اومدم مجبورم کرد به عنوان زنش هرکاری براش بکنم.....🥺🍒