وقتی ماردوش تکثیر میشود | یادداشت
#محمدامین_پورحسینقلی بر رمان «
#بی_کتابی »
بیکتابی، جدیدترین اثر محمدرضا شرفی خبوشان، رمانی در فضای اسطورهای، و در پسزمینۀ حوادث دوران مشروطه است و داستان مردی را روایت میکند که شغلش، فروختن نسخههای خطی و کتابهای نایاب قدیمی به سفیران و مستشاران فرنگی است.
میرزا یعقوب خاصهفروش، که راوی اول شخص این داستان است و با نثری ملهم از ادبیات غالب در دوران قاجار و در رفتوبرگشتهای زمانی بر اساس جریان سیال ذهن، روایتگر این داستان غریب است، درست در بحبوحۀ به توپ بستن مجلس مشروطه و زمانی که تهران قدیم در زیر سم اسبان قزاقهای لیاخوف لگدمال شده و خون آزادیخواهان در باغشاه بر زمین ریخته، درگیر یافتن کتابی قدیمی است که ناخواسته به رسالهای دست مییابد که مدعی یافتن جایگاه ضحاک ماردوش در دماوندکوه است.
زبان کتاب گرچه شاید برای مخاطب عام، قدری سختخوان باشد، اما بهخوبی توانسته فضای تاریخی دوران منتهی به مشروطه را بازسازی کند. در پس واژگان و توصیفها و عبارتهایی که در مواردی خواننده را وادار میکند تا در یافتن معنی کلمهای یا مفهوم اصطلاحی، به سراغ جستجوی فرامتنی برود، تصویری تاریک، غبارآلوده، متعفن و آغشته به خون و خیانت و خباثت از روزگاری به دست میدهد که آزادیخواهان، منکوب و متواری شده بودند و خائنان و مستبدین با کمک بیگانه، خانۀ ملت را به ویرانههای مظالم خود افزوده بودند.
راوی که شخصیتی است خاکستری و امیال خیر و شر در وجودش به پیکار مشغولند، در معرفی، خود را کتابدوستی میداند که گرچه در دادوستد نسخههای خطی با اجنبی است، اگر کتاب ارزشمندی بیابد آن را برای خودش نگه میدارد تا «به دست نامسلمان نیفتد» .
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/7929کانال رسمی
#انتشارات_شهرستان_ادب@ShahrestanAdabPub