بیا که بال مرا، باز آسمان بدهی
به این عقاب شکسته، کمی توان بدهی
من از همه به تو خواهم گریخت بعد از این
اگر بمانی؛ اگر اندکی امان بدهی
بیا که نیست کنی وهمِ بود و هستم را
بیا بهار کنی خشکی دو دستم را
به سردی تن من، هُرم جاودان بدهی
بیا که دست مرا با تنت بیامیزی
شکوفههای تنت را به من بیاویزی
به شاخههای درختی تکیده، جان بدهی
مرا درون خودت حل کنی، بمیرانی
شراب کهنه شوی و مرا بگیرانی
به مستی ابدم، قالبِ زمان بدهی
چقدر خستهام از روزگار دور و برم
ببین که سردی دی را چشیده بال و پرم
به من که سردی دی دیدهام،
در آغوشت
شبیه جوجهٔ گنجشک، آشیان بدهی...
#علی_کاملی @shahreshgh7