#برشی_از_یک_کتاب «شب آتشین»
در آغوش میگیرم...به هیجان میآورم...زبانههای آتش.
من به زبانههای آتش بدل شدهام.
نور بالا میگیرد. تاب آوردنش ممکن نیست.
در حالیکه دیگر در قالب جملهها نمیاندیشم، دیگر با چشمان، گوشها و پوست نیز درک نمیکنم. با شعلهای که به جانم افتاده است، به حضوری نزدیک میشوم. هرقدر پیشتر میروم، کمتر تردید میکنم. هر قدر پیشتر میروم، کمتر میپرسم. هر قدر جلوتر میروم، امر بدیهی کمتر خود را تحمیل میکند.
همهچیز معنایی دارد.
تهنیت باد...
در مکانی بیچرا به گردش درمیآیم.
زبانهی آتشی که حالا به وجودم تبدیل شده است، به دیدار شراره میرود...چیزی نمانده است در آن محو شوم...
نویسنده:
#اریک_امانوئل_اشمیتلینک خرید کتاب:
https://goo.gl/EsZCK8@shahreketab