قلمانداز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشاهین کلانتری ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتردیدار Tardidar@
«قلمانداز» یعنی نوشتهیی که قلم شتابان انداخته روی کاغذ و رفته. گهگاهی که دنبال ایده میگردم میروم سراغ قلماندازهای قدیمیترم. جالب اینجاست که آنها که مبهمترند بیشتر ذهنم را قلقلک میدهند برای نوشتن. امشب در میان قلماندازها این سطرها به چشمم خورد (آنچه بیرون گیومه آمده نظر فعلی من است):
«مدام بپرس از خودت: من برای تغییرِ چه مینویسم؟»
-میل سوزانم به تغییر است که همیشه وامیداردم به نوشتن.
«دلم میخواهد یک کتاب درسی مرجع داشته باشم دربارهی تولید محتوا و سال به سال هم بهروزش کنم. اما چرا این کار را عقب میاندازم؟»
-مرور قلماندازها میتواند یادآور برخی اهداف و آرزوها هم باشد. حیرت میکنم از اینکه میبینم همین امروز نگارش چنین کتابی را به پایان رساندهام. امیدوارم میکند به اینکه هرچه امروز محال مینماید ممکن است فردا جزو دستاوردهایم باشد.
«وبلاگنویسی یعنی قطره قطره جمع شدن ایدهها روی هم و در نهایت داشتن دریایی از ایدهها.»
-کاش بسیار بیشتر از قبل برای ترغیب دوستانم به وبلاگنویسی وقت بگذارم.
گاهی مرور یک دفترچه یادداشت میتواند سوژهی مناسبی برای یک داستان یا مقاله باشد، برای مثال داستان کوتاه «مرگ یک روشنفکر» از محمد عبدی شرحی از واپسین لحظات عمر کسیست که دفترچهیی از جملات قصار را «نظرانداز» ورق میزند و برخی از جملهها را با خواننده در میان میگذارد و نظر خودش را هم میگوید.
قلماندازهایتان را دور نیندازید.
#یادداشت_روز
@ShahinKalantariShahinKalantari.com