#شهید_محمدحسین_محمدخانی یکبار کنار هم نشسته بودیم وخاطره میگفتیم. به قول محمدحسین از جنس اون خاطراتی که بعد از شهادتم بگید نمیخام ریا بشه😂 من گفتم: زلزله بم که شد ما با یک سری از بچه های طلبه خودمون رو سریع رسوندیم بم محمدحسین گفت: مگه تو بم بودی گفتم: آره. در واقع بهترین جای بم هم بودم گفت: کجا گفتم: قبرستان. اونجا به امورات کفن و دفن مشغول بودیم. اشک در چشمانش حلقه زد که چقدر دردناک بود اون روزها. تازه فهمیدم محمدحسین هم بم بوده. بهش گفتم کجا بودی. گفت: قبرستان گفتم: کجا بودی ما تو رو ندیدیم وقتی نشانی داد فهمیدم با اون گروه از بچه های تهران اومده بود که چند شبانه روز تو قبرستان بم جهادی خدمت میکردند.
پ ن: حالا یک عده طلبکارانه میگن به جای اینکه برید سوریه بیاید به زلزله زدگان کرمانشاه و ... خدمت کنید. اینها همونهایی هستند که نه تو زلزله بم پیداشون شد نه جای دیگه...