View in Telegram
﷽ . 🔰#قسمت‌پنجم . #بسم_الله_الرحمن_الرحیم #شاید‌_مرا_بخری_نوکرت_شوم _تو که میان داری باید با اخلاق ترین و خوش برخورد ترین آدم هیئت باشی . ما را تقویت می‌کرد و هیئتی بار می آورد. پله پله می برد بالا .هر کس می‌آمد توی مجموعه،به ما می‌گفت که این بچه‌ها را بگیرید زیر دست و بال خودتان و آموزش دهید. قبل هیئت،نظافت خانه را بررسی می‌کرد. جاروبرقی اوراقی از خاله اش گرفته بود و همه جا را جارو می کشید. از هر چه می گذشت بی‌خیال تزئینات نمی شد.اگر جشن بود، تور سبز و صورتی میزدیم. سلیقه به خرج می داد.دنبال نوآوری و خوشگل کاری بودکه فضای هیئت ،فضای پیش پا افتاده‌ای نباشد . همه برکت خیمه به روضه جمعه شب ها بود .دور تا دور سقف را با رول پلاک سیم کشیده بود. مواظب بود دیوار خانه اجاره ای را برای پرچم زدن زیاد سوراخ سوراخ نکنیم. چهار پایه میگذاشت، میرفت بالا حتی جلوی در یک لامپ سبز کوچولو روشن می‌کرد. پرچم میزد اسپند دود می کرد. هر وقت می رفت مشهد برای هیئت اسپند می‌خرید .یک نفر را می گذاشت جلوی در به مهمان ها خوشامد بگوید. آدم خوش تیپ و خوش چهره وخوش برخورد. خودش‌‌هم‌ خوش پوش می‌چرخید. شلوار کتان سفید با پیراهن سفید هماهنگ می کرد. زیاد از شلوار پارچه‌ای خوشش نمی آمد می خواست پیراهنش را بیاندازد روی شلوار پارچه‌ای خوب نمی ایستاد. با شلوار کتان خیلی راحت‌تر بود،فقط جاهای رسمی شلوار پارچه ای و کفش می پوشید . همیشه کفش واکس زده بود. حتی توی هیئت یک نفر را گذاشته بود که کفش ها را با واکس‌ بزند. همیشه لباسش اتو داشت و عطر استفاده می کرد. خودش را در جایگاه مسئول می‌دید به نوعی‌توی چشم بود .توی بعضی از جلسات فرمانداری و استانداری که از طرف دانشگاه می رفت ،من را می برد که تو خوش تیپی! روی معنویت بچه ها دقت و برنامه ریزی می‌کرد. شب های آخر هر ماه رجب حاج آقا مهدوی نژاد را می‌آورد خیمه که مناجات شعبانیه بخواند یا وداع با شعبان که فردا پس فردایش قرار بود روزه بگیریم. توی صحبت هایش این دو سه جمله مناجات شعبانیه را زیاد تکرار می کرد:إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی...؛إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ... لحظه شماری و روز شماری می کرد برای محرم و شب سیاه پوشان. محاسنش را کوتاه نمی کرد. آداب و اصول محرم را نگه می داشت .کمتر شوخی می‌کرد . می‌گفت: محرم است رعایت کنید. دو ماهِ محرم و صفر را لباس مشکی می پوشید. اطرافیانش را هم همینطور بار آورده بود. قداست خاصی برای ایام عزاداری قائل بود. خیمه را طوری سیاهی می زد که هر غریبه وارد می‌شد می‌پرسید آمده‌ام خانه دانشجویی یا حسینیه؟ بعد از اینکه گفتند باید ایام فاطمیه را باشکوه‌تر برگزار شود،تصمیم گرفت دسته عزا را بیندازیم . به این نتیجه رسیدیم بین معراج شهدای دانشگاه آزاد تا معراج شهدای دانشگاه سراسری یزد پیاده عزاداری کنیم. فکرش را هم نمی کردیم بقیه هیئت های شهر هم استقبال کنند.مسیر را مشخص کردیم تلفنی با هیئت های مختلف در تماس بودیم که کجا همه به هم ملحق شویم. وانت نداشتیم که باند و بلندگو را بگذاریم بالایش یکی از بچه ها ۲۰۶ داشت آورد پای کار. رسیدیم دانشگاه‌سراسری، نمی‌دانست این همه جمعیت از کجا آمده اند. هر جا دستش می‌رسید ورود می‌کرد. حتی توی اعتکاف دانش‌آموزی. بُرخوردن با بچه ها را بلد بود. باآن همه ریش تو دل برو بود. #ادامه_دارد... . #دلتنگ_تر_از_دلتنگ #دلتنگی #شهادت #حاج_عمار #م_ح_م_خ #همت_مقاومت #شهید_حاج_عمار #الهی_پرواز_شهادت #فدایی_حضرت_زینب #فرمانده_تیپ_سیدالشهدا #اصحاب_آخرالزمانی_سیدالشهدا #شهید_محمدحسین_محمدخانی . #به_امید_وصال
Telegram Center
Telegram Center
Channel