﷽
نام و نام خانوادگے: #محمود_رضا_بیضایے🥀
تاریخ تولد: 18/9/1360
محل تولد: تبریز📎
تاریخ شهادت: ۲۹/۱۰/۹۳🕊
محل شهادت: سوریه منطقه «قاسمیة»در جنوب شرقی دمشق💔
ڪپۍ مطالب با ذکرِ #صلواتبهنیتشهیدحلاݪ♥️
↰✿شرو؏ـموڹ 1397/12/6
🍃یه روز علی بهم زنگ زد و گفت میام دم خونتون بریم جایی.گفتم باشه منتظرتم.وقتی اومد باهم رفتیم رنگ و قلم گرفتیم.بعد رفتیم دم در پایگاه...
🍃فکرکردم که برای خونشون گرفته سریع رفت لباس کار پوشید وشروع کرد رو دیوار پایگاه طراحی کردن و رنگ زدن...
🍃بعد از چند ساعت خیلی خسته شده بود رفتیم تو پایگاه نشستیم یه استراحتی بکنیم،دیدم رگ گردنش گرفته و هیچی نمیگه، خیلی درد داشت.با عصبانیت بهش گفتم ؛به خاطره کاره بسه دیگه! خودتو از پا انداختی! با خنده ای بین درداش داشت بهم گفت؛«سخت نگیر میگذره...»
آره راست میگفت گذشت...
🍃وقتی دیوارهای دم پایگاه رو که نگاه میکنم یاد کارای علی میفتم... یاد اون همه زحمت که برای تغییر دادن و زیبا کردن محله میکشید... برای بهتر کردن اوضاع محله مون... یاد تواضع ولوتی مرامیش که با هیچ کسی دستوری صحبت نمیکرد و خیلی خاکی بود❤️ آره یادش واقعا به خیر... ✍راوی:دوست شهید #شهید_علی_امرایی
🌷ساعت از حوالی نیمه شب🌙 گذشته که #علی وارد روستایی حوالی ورامین میشود. در🚪میزند. تا باز شدن در، دست به کار میشود و در صندوق عقب ماشینش🚙 را باز میکند. #گونی_برنج، گوشت، مرغ🍗و خلاصه همه ملزومات یک زندگی را پشت در میگذارد.
🌷در باز میشود و مردی👤 جلوی در ظاهر میشود. از #شرمندگی سرش را پایین😔 می اندازد. چشم راستش نابیناست وپلکش بسته و چشم چپش هم در وسط #پیشانیش است. این چهره #مادرزادی، از همان کودکی او را از نعمت زندگی عادی محروم کرده بود😔
🌷در اوج فقر و نداری عزلت نشین شده بود. و چند ماهی🗓 هم میشد که از کار، #بیکارش کرده بودند. اگر خدا #علی را سرراهش قرار نداده بود....
🌷سرش را بالا میگیرد و از ته دل برایش دعا میکند؛ #جوون! الهےهر چی از #خدامیخوای بهت بده. دست به خاکستر بزنی طلا بشه." و چقدر دعایش #خالصانه بود.