باران که شروع میشد زیر باران می ایستاد تا آنجا که لباسش خیس خیس میشد و آب باران از محاسن و صورتش می چکید.. کسی به عجله گفت یا امیرالمومنین به سرپناهی بروید همانطور که لبخند به لب داشت جواب داد: این آبی است که از نزدیکی های عرش و خدایم آمده است. #بابامعلی