پسرش شهید #علی_محمدرضایی سال ۶۳ طی عملیات شناسایی در #مریوان یک پایش را جا گذاشت اما باز به #جبهه ها بازگشت اما با #پای_مصنوعی!! لابد سفره جبهه ها هم مثل#سفره_انقلاب پربرکت بوده!!
این بازگشت منجر شد به#شهادتش در #کربلای_۴... #بیسیمچی ما #شهید شد و پیکرش ماند، ماند تا #مادر_۳۱_ سال_چشم_انتظار جگر گوشه اش استوار بماند آرام در خلوتش گریه کند و پسر بعدی را #زینبی وار این بار به معرکه #سوریه بفرستد تا شود #مدافع_حرم زینبی.... چه سرنوشتی دارد این مادر قصه ما این یکی هم باز نامش ثبت شد #شهید#جاوید_الاثر#حمید_محمدرضایی ...
علی که دید مادر تنها شده یکسال پس از #شهادت_برادرش در#سوریه، میل بازگشت به خانه کرد بعد از ۳۱ سال... شاید هم تاب غصه و تنهایی مادر را نداشت!
مادر حمید حمید مکن، تاب ندارد علی تو.. مویه مکن بر سر پاره های خاکی تنم...
میگفتند اگر لباس عروس👰سفید نباشد #شگون ندارد.😕 مجبور شدیم یک بلوز 👚و دامن سفید 👗از همسایهمان #قرض کنیم.😀
ولی #سفره را دیگر بر اساس شگون و اینجور چیزها نچیدیم😎؛
به جای سفره مجلّل با گردو و بادام طلایی یا نقل و شیرینی و میوههای رنگارنگ، یک سفره پلاستیکی #ساده😌 انداختیم که رویش یک جلد #کلامالله مجید بود🌹 و یک آینه و مقداری نان و پنیر!😋
سفرهاش #ساده بود... ولی #صفا و #صمیمیتش آنقدری بود که دلمان میخواست. 😍❤
میگفتند اگر لباس عروس👰سفید نباشد #شگون ندارد.😕 مجبور شدیم یک بلوز 👚و دامن سفید 👗از همسایهمان #قرض کنیم.😀
ولی #سفره را دیگر بر اساس شگون و اینجور چیزها نچیدیم😎؛
به جای سفره مجلّل با گردو و بادام طلایی یا نقل و شیرینی و میوههای رنگارنگ، یک سفره پلاستیکی #ساده😌 انداختیم که رویش یک جلد #کلامالله مجید بود🌹 و یک آینه و مقداری نان و پنیر!😋
سفرهاش #ساده بود... ولی #صفا و #صمیمیتش آنقدری بود که دلمان میخواست. 😍❤