🍀امام وقتی به این سرزمین رسیدند از یاران پرسید: #آیا در میان شما کسی هست که راه به سمت جاده را بداند🤔؟ هر کس خواست راهی نشان بدهد که در این هنگام هفت سوار پیاده شدند که به #قصد یاری امام آمده بودند. این هفت تن عبارت بودند از:👇👇 ۱- 🌹#عمروبنخالدصیداوی ۲- 🌻#جناده(جابر) بنحارثسلمان ۳🌹#مجمعبنعبداللهالعائذی(المذحجی) ۴-🌻#غلامعمروبنخالد(سعد) ۵-🌹#پسر مجمعبنعبدالله ۶-🌻#واضح غلام ترک ۷-🌹#غلام حارث
#راهنمای👩🚀 این گروه طرماح بود. او پیشاپیش قافله🐪 حرکت میکرد و میخواند 💠ای شتر من! از راندن مهراس ومرا نزد جوانمردی بصیر و بزرگوار و صبور برسان که خداوند🙏 او را برای بهترین کارها🎁 آورده است. تا زمان باقی است. خداوند 🙏نگاهدار و یاورش باشد.امام فرمود: 👈امیدوارم آنچه خدا🙏 اراده کرده است، خیر😍 باشد؛.
🌼منابع📚 :👈#حموی بغدادی، یاقوت، معجم البلدان، دارصادر، بیروت، ۱۹۹۵ م. #طبری، محمد بن جریر، تاریخ📕 الأمم و الملوک، تحقیق: محمدأبوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م. 🌼✍ادامه در روزهای آتی ...
ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نهچندان خوب، مجبور شدم خانوادهام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهیشان کردم، دیدم آقازادهشان سر کوچه ایستادهاند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانوادهای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیتالله مصباح یزدی)