بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را براے تقـــوا امتحان کرده.
زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به مرگ است…
شهادت اجر کسانے است که در زندگے خود مدام در حال درگیرے با نفس هستند
📍 شهید حاج عبدالله باقرے
📍متولد ۲۹فروردین ۱۳۶۱
📍شهادت ۲۹مهر ۱۳۹۴ مصادف باتاسوعا
📍مزار مطهر بهشت زهرا قطعه ۲۶
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺فرازے از وصیتنامه ے شهید :
براے من مراسم هفت وچهلم نگیرید خرج فقرا کنید،لباس وشال سیاه عزامو توے مزارم بذارید
یادشون کنیم با ذکر یا صاحب الزمان عج
❤#کلنا_عباسک_یا_زینب #اللهم_الرزقنا_شهادته_فی_سبیل_الله
#کتاب_بادیگارد 📚#خاطرات_حاج_عبدالله_باقری یک روز آمد دوزانو نشست روبهرویم. زل زد توی چشمهایم. نگاهش تا عمق نگاهم رفت و دلم را لرزاند. معلوم بود یک حرفی نوک زبانش هست که جرئت گفتنش را ندارد. گفت «مامانِ من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟» گفتم «خمس پسرهام تویی؟» گفت «چه فرقی میکنه؟» اما فرق میکرد. عزیزکردهام بود. همه هم این را میدانستند، فک و فامیل و بقیه بچهها. اما حسودیشان نمیشد. انگار خودشان هم قبول کرده بودند که عبدالله یک چیز دیگر است. گفتم «نرو.» گفت «خودت یادم دادی مامان. همون وقتها که چادرت را میکشیدی سرت و دست ما پنج تا رو میگرفتی میکشوندی تو هییت و مسجد. ضجه میزدی کاش بودیم و یاریت میکردیم، یادته؟ بلندبلند داد میزدی که خانم زینب! من و بچههام فدات بشیم. بفرما الان وقت عمل شده.» برشي از كتاب باديگارد-زندگينامه داستاني شهيد عبدالله باقری
#شهید_عبدالله_باقری #شهید_امین_کریمی#شش_سال_گذشت_از_رفتنش💔#رفیقم_کجایی😭 #پناهنده_حرم #پناه_حرم #مدافع_حرم