﷽
کـانال رسمی شهید مدافع حریم ولایت
میـــــرزا مــهدی صابــری "غلامحسین"
فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع)
لشکـــــــــر ســـــــــــرافراز فــاطمیـون
با مدیریت خانواده شــهید | ارتبـــاط با خادمین
@Seyed_meisam76 | @karbala19427
🇮🇷امام خمینی(ره): این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید.
🇮🇷مقام معظم رهبری: این وصیت نامه هاى شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعه آن مى کردند، به خاطر این است که نمایشگر انقلاب درونی یک نفر است. هر کدام از این وصیت نامه ها را که انسان مى خواند، تصویرى از انقلاب یک نفر را در آن مى بیند و خودش منقلب کننده و درس دهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است.
خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود. خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم، خدایا تو قبولم کن.
ایـــــن شیرمرد با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشیهای تکفیری صف آرایی میکرد و جنگ نفر به نفر شروع میشود
شهید " #میرزا مھدی" " #علی اکبر" گونه جنگ شدیدی را آغاز میکند دشمن که عقبنشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره میداند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی میکند؛ بچه های "فاطمیون" در صحنه نبرد بودند که دیدند "میرزا مهدی" #خودش_راباتݩ_مجروح_به_آنھارساند...
تا نگاه فرمانده به "میرزا مهدی" می افتد؛ می بیند لبهایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از #یڪ_قطره_آب برای آرام شدن او؛ میگوید: " #مھدےجان" شما دیگر برگرد عقب بچهها هستند و شما هم زخمی شدهاید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است
« #دانشجوبابایے،ساعت دو بعد از نیمه شب میدوید تا شیطان را از خودش دور کند!»
این جمله یکی از داغ ترین خبرهایی بود که بولتن خبری پایگاه "ریس" آمریکا چاپ کرذه بود.
عباس گفت: «چند شب پیش، کلنل "باکستر" فرمانده پایگاه و همسرش که از یه مھمونی شبونه برمی گشتند من را در حال دویدن توی میدون چمن پایگاه دیدند و برای دویدن در اون موقع شب توضیح خواستند».
گفتم: «خوابم نمی اومد؛خواستم ورزش کنم تا خسته بشم». هر دو با تعجب نگاهم کردند.فهمیدم جوابم قانع کننده نبوده.
ادامه دادم: «مسائلی که اطرافم میگذره باعث میشه شیطان با وسوسه هایش من را به گناه بکشاند.در دین ما سفارش شده این وقت ها بدویم یا دوش آب سرد بگیریم».
حرفم که تمام شد، تا چند دقیقه بهم میخندیدند طبیعی هم بود.با ذهنیتی که اون ها در مورد مسائل جنسی داشتند،نمیتونستند رفتار من رو درک کنند.
ایـــــن شیرمرد با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشیهای تکفیری صف آرایی میکرد و جنگ نفر به نفر شروع میشود
شهید " #میرزا مھدی" " #علی اکبر" گونه جنگ شدیدی را آغاز میکند دشمن که عقبنشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره میداند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی میکند؛ بچه های "فاطمیون" در صحنه نبرد بودند که دیدند "میرزا مهدی" #خودش_راباتݩ_مجروح_به_آنھارساند...
تا نگاه فرمانده به "میرزا مهدی" می افتد؛ می بیند لبهایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از #یڪ_قطره_آب برای آرام شدن او؛ میگوید: " #مھدےجان" شما دیگر برگرد عقب بچهها هستند و شما هم زخمی شدهاید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است