بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
#خاطرات_شهدا#شیعه_امیرالمومنین یکبار در یکی از مناطق درگیری، متوجه چهار زن شدیم که مقابل یک خانه روی زمین نشسته بودند. یکی از رزمندههای سوری که همراه ما بود گفت:
«اینها مشکوکند و شاید انتحاری باشند.»
محمودرضا گفت:
«شاید هم نباشند. بگذارید با آنها صحبت کنیم.»
بعد رفت جلو و شروع کرد به زبان عربی با آنها صحبت کردن.
خودش را معرفی کرد و به آنها گفت:
«نترسید، ما
شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب هستیم و شما در پناه مایید»
وقتی این را گفت آرام شدند. بعد با آنها حرف زد و اعتمادشان را جلب کرد. بعد از آن بود که شروع به همکاری کردند و در آن حوالی محل تجمع تعدادی از تکفیریها را هم در یک خانه نشان ما دادند.
─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــهید مہدے صابرے»╬ईह═─
https://telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw