•|غُلامِحُسَـــــین|•

#اعزام
Channel
Logo of the Telegram channel •|غُلامِحُسَـــــین|•
@shahid_saberiPromote
136
subscribers
6.39K
photos
1.16K
videos
1.81K
links
کـانال رسمی شهید مدافع حریم ولایت میـــــرزا مــهدی صابــری "غلامحسین" فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) لشکـــــــــر ســـــــــــرافراز فــاطمیـون با مدیریت خانواده شــهید | ارتبـــاط با خادمین @Seyed_meisam76 | @karbala19427
•|غُلامِحُسَـــــین|•
#شهید_رفیــعـے جزء اولین #شهداء مدافع حریم قبل از تشکیل شدن لشگر #فاطمیون پای صحبت های #همسر بزرگوار شھید مۍ نشینیم ⬇️ ─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─ @shahid_saberi
#شھید_افغانستانے مظلوم تر از
#شھداء فاطمیون

دلاور مردی که از اولین #مدافعان_حریم بوده
و قبل از #فاطمیون عازم جبهه شده و
در راه #دفاع از #حرم
به مقام #شهادت رسیده است🌹

✍🏻پای گفت و گوی همسر #شهید می نشینیم...

در سالروز میلاد #حضرت_علی_اکبر دبیر  ستاد مرکزی #راهیان_نور به همراه محمد سرور رجایی و علی واحدی از فعالان فرهنگی #افغانستان با خانواده های #شهداء_مدافع_حرم فاطمیون دیدار کردند که گزارش آن را در ادامه می خوانیم.

مقصد خانه ای محقر با دیوار های سیمانی در باقر شهر جنوب شهر تهران است.وقتی زنگ خانه را به صدا در آوردیم #دختر_بچه ای از تنها پنجره ی آن خانه سر بیرون می آورد و می گوید:سلام عمو
صاحب خانه در را باز می کندـ
پله ها و نرده های زمخت آن خانه را به سختی بالا میرویم

#همسر_شهید با دختری شش ساله که دختر روسری سرکرده  اسن به استقبالمان می آید

آقای رجایی می گوید: #شهید_رفیعی پیش از تشکیل لشگر فاطمیون گروهی در #سوریه تشکیل داد
خانواده ی این #شهید گرانقدر آن وقت ساکن #سوریه بودند.
دوم فروردین سال ۱۳۹۲ به آن ها خبر میرسد که #تکفیری ها به حرم #حضرت_رقیه حمله کردند.

#شهید_رفیعی با جمعی از دوستان خود به سوی #حرم میرود و در آن درگیری به #شهادت میرسد. و پیکرش #مفقود میشود.

#گروهک تروریستی احرارالشام #اولین عکسی که از #شهداء_افغانستانی #مدافع حرم منتشر میکند
مربوط به این #شهید بود.

#همسر_شهید نیز از روزهای زندگی خود می گوید:
وقتی شما به خانه ما می آیید خیلی #خوشحال میشویم.
دل فرزندان ما را هم شاد می کنید.

ما ابتدا چند سال در #ایران بودیم و از ۱۰ سال پیش به #سوریه رفتیم و تا مدتی پس از #شهادت همسرم در سوریه ساکن بودیم.

پسرهایم به دلیل #مشکل_ویزایی که دارند در #افغانستان هستند و نمی توانند به #ایران بیایند
خودم نیز مدت ویزای موقتم تمام شده و به من گفته اند #باید از #علما نامه بگیری تا ویزایت را تمدید کنیم.

من و دو دختر کوچکم در #ایران #تنها هستیم .
دختر بزرگ من ۹ سال دارد.
جویای دختر بزرگ تر می شویم و او در تک اتاق خانه است و شرم دارد  که در جمع ما حاضر شود.
#مادر می گوید:‌
همسرم پرونده ی #اعزام از ایران نداشته و از سوریه به جمع #مدافعان_حرم پیوسته است.

از یکی از نهادها نامه ای گرفتم و به بنیاد #شهید رفتم و گفتند چون خودتان و همسرتان #افغانستانی هستید نمی توانیم شما را تحت پوشش قرار دهیم.
من هم نا امید شدم و دیگر پیگیری نکردم.
آقایانی که همراه من هستند به تکاپو می افتند و در گفت و گوی با یکدیگر به دنبال راه حلی برای این مشکل هستند.
#همسر_شهید می گوید :

همسرم وقتی #ایران بود در کنار
#نیروهایبسیجی دوره های آموزشی را میگذراند.
از آن روزها #مدارک و تقدیرنامه هایی را داشتیم  که وقتی خانه مان در سوریه مورد اصابت #موشک قرار گرفت آن ها نیز از بین رفت.

هر کدام از غیر سوری ها که برای نبرد با #تکفیری هاوارد میدان نبرد میشدند از دولت سوریه #تعهد میگرفتند امام همسرم هیچ وقت #راضی نشد چنین کاری را بکند چرا که میگفت من تنها برای #دفاع_از_حرم در عملیات ها حضور پیدا می کنم و هیچ توقع از هیچ کس و هیچ دولتی ندارم.

ما هم راضی به رضای خدا هستیم و شک نداریم که خداوند متعال یاری دهنده ی من و فرزندانم خواهد بود و هیچ گله و شکایتی ندارم.

وظیفه ی همسر من #دفاع از حرم بوده است و خوشحالم که در این راه جانش را فدا کرده است

ملیکا به آرامی درب اتاق را باز می کند و با یک چادر گلی و با شرم و حیا به جمع ما می آید.

به بالکن حیاط مانند و کوچک آن خانه نگاه می کنم.
چشمم به یک دوچرخه قرمز میخورد که دلخوشی دختران این #شهید مدافع حرم است.

مادرشان که با عزت سخن می گوید اضافه می کند:#ملیکا کلاس دومش را تمام کرده است و فرشته قرار است سال جدید به مدرسه برود .

برای #تحصیل فرزندانم نیز #مشکل داشتیم که شهردار لطف کردند و نامه ای دادند تا ملیکا در مدرسه ثبت نام شود

دیوارهای خانه مانند دل های #شهید و همسرش به زرق و برق های دنیا بسته نیست.
آن خانه ی کوچک  با کمترین امکانات مرتب است
یک تلوزیون کوچک هم داشتند که خراب شده و مادر با دو دختر ۹ ساله و شش ساله #تنهایی شان را سر میکردند.
از خانه که بیرون میرویم قبض آب و برق می بینیم که مأمور پست روی پله های خانه گذاشته است

─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─
https://telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
شهیدِ عزیز، #محمد_سخندان با نام جهادی #سید_ذاکر، ایرانی و از #بسیجیان فعال #مشهد هستند

ایشان مدت طولانی برای اعزام به #سوریه به هر دری زدند و به هر مقام #نظامی که می شناختند متوسل شده و حتی التماس کردند؛اما به جایی نرسیدند

در نهایت رفتند سراغ برادرانِ #افغانستانی ساکن #مشهد و از طریق آن ها به بعضی فرماندهان لشکر #فاطمیون متصل شدند و اصرار عجیب و پافشاری تکان دهنده ای از خود نشان دادند

حتی یکی از #اقوام نزدیک ایشان که اتفاقا باید مخالف اصلی #اعزام ایشان می بود، آمد پیش بچه های #فاطمیون و گفت یک کاری برای اعزام #محمد بکنید

این دیگر خواب و خوراک ندارد و از بی تابی همه ی زندگی اش مختل شده

در نهایت #محمد توانست خودش را از طریق #فاطمیون به سوریه برساند

نکته ی تکان دهنده این است که #محمد فقط سه روز در #سوریه بود و به #شهادت رسید

https://goo.gl/26v2KK



ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
شهیدڪربلایی«مصطفی خادمی» شهیدی از شهدای سرافراز #فاطمیون

شهید #کربلایی«مصطفی خادمی» فرزند:«احمدحسین» متولد: 1371با تحصیلات راهنمایی ساکن #قم بود

شهید«مصطفی»از سنین #کودکی بسیار باهوش بود که همه از هوش بالای او متعجب می شدند

«مصطفی» پسری بسیار #شجاع،ساده، #خوش‌اخلاق و نترس بود و تا جایی که توان داشت به همه #کمک میکرد

تمام #دوستان و همسایه ها و همکارانش از او راضی بودند و از #اخلاق خوب «مصطفی» تعریف میکردند

«مصطفی» بسیار #دلسوز بود و بچه های کوچک را بسیار دوست داشت و همیشه برای آنها #خرید میکرد تا جایی که هیچ پولی برای خودش باقی نمیماند

شهید«مصطفی» در سن دوازده سالگی توفیق #زیارت سرور و #سالار‌شهیدان را پیدا کرد و همراه پدر و مادر به #زیارت‌کربلا رفت

وی پس از ترک #تحصیل مدتی به کار مشغول شد تا اینکه بحران و #جنگ‌سوریه آغاز شد او چندین بار بحث #جهاد را مطرح کرد

اما مادرش میگفت:هنوز تو کوچک هستی دوسال از جنگ #سوریه گذشت تا اینکه یک شب به مادرش گفت:که برای همه #شیعیان جهاد واجب شده است و باید از حرم بی بی زینب(س) دفاع کرد تا مبادا دست #تکفیری ها به #حرم برسد

آخرین بار به مادرش و دوستاش گفته بود که این دنیا هیچ ارزشی ندارد و بهترین مقام #شهادت است آدم باید به جایی برود که بدردش بخورد

بلأخره«مصطفی» در تاریخ 1393/5/11 عازم #جبهه‌سوریه شد و مدت 65 روز در #سوریه حضور داشت

در این مدت هر وقت که با #خانواده تماس میگرفت از همه طلب #حلالیت میکرد چندین بار که با مادرش صحبت میکرد

میگفت: مادر حلالم کن و از همه برام #حلالیت بگیر سر انجام در تاریخ 1393/7/10 در همان اولین اعزام در یک #عملیات در شهر #حماء به شهادت رسید و به آرزوی خود رسید و خود را فدای بی بی زینب(س) نمود

شهید«مصطفی» در آخرین #تماس با مادرش گفته بود: که نگران نباش مادر من دو هفته دیگر برمیگردم

آری«مصطفی» به قولی که به #مادرش داد عمل کرد و درست سر وعده خود برگشت ولی دیگر او فقط«مصطفی» نبود حالا او #فدایی بی بی زینب(س) شهید«مصطفی» بود

بعد از #شهادت«مصطفی» همرزمانش که برای عرض تسلیت می آمدند همه از #خوش‌اخلاقی و #دلسوزی«مصطفی» با همرزمانش تعریف میکردند

یکی از #خاطرات شهید«مصطفی» از زبان یکی از مسؤلین #اعزام : چون مصطفی از ناحیه چشم سمت چپ مشکل داشت موقع #اعزام با مشکل روبرو شد و #مسئولین اعزام با رفتن وی مخالفت کردند و گفتند که با یک چشم نمیتوانی #اعزام شوی و باید برگردی

«مصطفی»در جواب گفته بود:که یک چشمم که نمیبینه خب کار خداست اما چشم دیگرم که میبینه و میخوام اونم #فدای حضرت زینب(س) کنم

حالا که بی بی #زینب(س) منو طلبیده شما مانع میشید باشه من برمیگردم ولی اون دنیا شما باید جواب حضرت #زینب(س) رو بدید و مسئولین اعزام همه از این حرف«مصطفی» خیلی تحت تأثیر قرار گرفته و با #اعزام«مصطفی» موافقت کردند


─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
«بسم‌ #الله الرحمن الرحیم»

یا #علی_اکبر_لیلا


#سید تعریف می کرد و می گفت:

داشتیم به منطقه عملیاتی #اعزام می شدیم در راه یک نوار #نوحه سینه زنی گذاشته بودم،این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود

برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمی یاد

خصوصا اینکه اون نوار مداحی "نوحه" باشه نه " #روضه"

شهید #مهدی_صابری فرمانده گروهان ویژه خط شکن تیپ #فاطمیون،اما اونروز با روزهای دیگه فرق می کرد

یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار اون رو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به راهمون ادامه می دادیم

همین که داشتم رانندگی می کردم متوجه شدم #مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه و گریه می کنه تو حال و هوای خودش بود

بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن

در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد #مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای #عملیات

بعد از #عملیات این دفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود در حال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده

اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که #مهدی در حال نوشتن مطالبی روی اون بود آخرین نوشته آقا مهدی!

قطعه شعری در وصف حضرت #علی_اکبر علیه السلام!

#مهدی عاشق حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت #علی_اکبر(علیه السلام)

حتی اسم هیات عزاداری محله شون هم به اسم علی اکبر(علیه السلام) هست

وقتی می خواست آقا رو صدا بزنه می گفت #علی_اکبر_لیلا! ابتدای شعرش هم همین رو گفته

«بسم‌ #الله الرحمن الرحیم»

یا #علی_اکبر_لیلا

#عشقت میان سینه من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقاجان دلم از دست رفته
پایین پای مرقدت ماوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای #ارباب
شش گوشه هم با نور تو ماوا...

شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتونست کلمه آخرش رو کامل کنه!

حالا فهمیدم آنروز گریه جانسوز #مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود!

کسی که #مهدی به او علاقه زیادی داشت و همین علاقه هم باعث شد حضرت #علی_اکبرعلیه السلام او را به مهمانی خود قبول کنه

#مهدی جان سلام ما رو به آقا برسون...



─═हई╬«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»╬ईह═─
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
بعد از #مجروحیت از ناحیه؛پا مدام اصرار میکرد که پای مرا بدهید تا دوباره به #سوریه برگردم



«سیدمحمد» بسیاراهل رفتن به #هیئت بود؛ولی برای بار اول به اصرار مادر و به اجبار به #دوره‌آموزشی رفتن به #سوریه رفت

اما بعد از چند روز با همسر #مادرش تماس،گرفت که کلید کارگاه را به او بدهد و به کارگاه برود تا به #سوریه اعزام نشود

می گفت: تا همین جا هم که آمدم برای رضای #خدا و مادرم کافیست

ولی بعد از اینکه به سوریه #اعزام شد و برگشت دیگر طاقت ماندن در اینجا را نداشت

حتی بعد از #مجروحیت از ناحیه؛پا مدام اصرار میکرد که پای مرا بدهید تا دوباره به #سوریه برگردم چون دیگر طاقت ماندن نداشت

تا اینکه بالاخره به؛آرزوی خود رسید و به درجه ی والای #شهادت نائل شد

خاطره ای از #شهید«سیدمحمدحسینی»از شهدای لشکر #فاطمیون

🔻شہید"مہدے صابرے"
🔺 @shahid_saberi
#دل_نوشته ارسالی کاربر:گمنام

🔸🔷🔸🔷🔸

#دنيا،امان از تو و امان از من شرمنده ام

شرمنده از سنگيني كوله بار #گناهانم كه هر آن و هرجا، رنج حمل آن را به دوش مي كشم

و چه بسا كه نگاه هاي زيباي آقاي خوبي ها، حضرت ولي عصر(عج) كه درود #خداوند بر او و خاندانش باد، را از خود دريغ مي دارم

و چه بسا كه دل نازنينش را مي شكنم و #اشک غم به چشمانش مي نشانم

گاهی در كنجي با خود #خلوت مي كنم و مي نگرم

مي نگرم به دليران و #شجاع_دلاني كه مردانه به ياري دست خدا و امام غريب مي شتابند

آنهايي كه نداي حسين زمانه را #لبيک مي گويند و مي روند گويا اين ها دعوت شده اند به سوي او،به سوي خدا،به سوي آسمان،اري!

همه شهداي پاک مدافع،همه #فداييان غيور حرم و برادرم مهدي

در عجبم،در عجب اين آرامش،اين نور و اين #ايمان كه در چهره اش ميدرخشد به روشنايي خورشيد

ميدرخشد در #لبخندهايش،در نگاه هايش،در كلامش و در يادش،آرامشي فراتر از عاديت آزاد و رها،خدايا چگونه؟

اين سوال هميشه درجاي جاي افكارم جاري بود تا اينكه پاسخ را ديدم،يافتم،دل زينبي #مادر

سلام بر شما مادر و هزاران احسنت به اين صبر،به اين ايمان كه بزرگي جهان در برابر آن كمر خم ميكند و مي شكند و حقير مي شود

اين معامله گواراي وجود دريايي شما،معامله با #زينب(س) معامله اي كه مهدي را به ملكوت اعلاء رساند

چه بهتر از اين؟چه والاتر از اين؟ غبطه مي خورم به اين مقام،غبطه به اين #ايثارگري كه دل صاحب الزمان (عج) را راضي نمود و خداوند را خشنود و غبطه به اين عاقبت و سلام بر شما #پدر مهربان دلم نيامد از شما چيزي نگويم

از شما كه پدري را در حق برادرم #مهدي تمام كردي و چه زيباتر از اين

چه زيباتر از اين #غيرت_حيدري و اين استواري گامها

گام هايي كه گويا بر بال #فرشتگان قدم به قدم همراه شد با مهدي تا رسيدن به محل اعزام

محل #اعزام و بال گشودن به سوي مهربانترين مهربانان،خداوند از شما خشنود باد

مادرم،پدرم و شما برادرم #مهدي، كه زنده تر از هر زنده اي،التماس دعا دارم از شما

مي دانم كه دعاي شما از جنس نور است و آسماني،خاص درگاه الهي و محبوب در نزد بانوي افتخار اسلام و شير زن #اهل_بيت(ع)، حضرت زينب(س)

اميد آن كه ما هم به حق #دعاي شما، عاقبت بخير شويم

🔸🔷🔸🔷🔸

🔹کانال رسمی شهید #مهدی_صابری🔹
https://telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA