پایگاه رسمےحفظ و نشر آثار پاسدار
#شهید_کمیل_صفری_تبار🌹
و یادگاه شهداے #تیپ_ویژه_صابرین
تحت نظارت خانواده شهید صفرےتبار
ادمین کانال و تبادل 👇
@shahideh_moghnieh@komeylalame
تولد 67/3/9
شهادت90/6/13
حالم خوب نبود ،دلم گرفته بود بعد ناهار به مزار پسرم کمیل رفتم،مزارشو بوسه زدم وتاگفتم سلام پسرم ، صدای کمیل شنیدم که گفت سلام مادر!!! دلم لرزید یعنی من صدای کمیلمو شنیدم؟؟!! خوشحال شدم . از اون روز دیگه دوست نداشتم مزارش سنگ بشه احساس میکردم اینطوری نزدیکترم بهش... چند نفر سپاهی سنگ مزارشو آوردن.غمگین شدم به کمیل گفتم :کمیل جان اگه میخوای سنگ مزارتو بزارن یا نذارن ،خودت بهمون بگو!!!پیشه خانواده نیا برو به یه نفر دیگه بگو تا حرفشو قبول کنن... اینطور شد ، استادش خواب میبینه که کمیل به همراه شهید موسوی به مزار میرن و تکه سنگیو شهید موسوی رو مزار کمیل میزاره.و بهمون اطلاع داد و مزارش با همان تکه سنگ باقی ماند
روز تشییع پیکر پسرم کمیل ،برادرم بهم گفت :من میخوام کمیلو تو قبر بزارم تو هم میای تا باهم بخاک بسپاریمش؟ دلم لرزید اما گفتم اره من میخوام با دستای خودم بخاک بسپارمش ......پیش خودم گفتم خدایا بهم توانشو بده تا پسرمو با دستای خودم به خاک بسپارم ... اگه میخواد حالم بد شه یا دستم بلرزه ،همون لحظه جونمو بگیر تا مردم نبینن وآبروی پسرم نره رفتم داخل قبر خاکو بوسه زدم گفتم منزل نو مبارک.... کمیلو از تابوت بیرون آوردن بهم گفتن مادر کاورو بردار منم کاورو برداشتم و داخل قبر گذاشتم پاهاشو بوسه زدم گفتم پسرم اول به خدا بعد به حضرت زهرا سپردمت ...ان شاالله حضرت زهرا مادرت باشه به منم سر بزن به خوابمم بیا
بعدها که عکسشو دیدم فهمیدم بدن پسرم پاره پاره بود برای همین گفتن کاور را بردارم ...پاهاش از بدن جدا شده بود دستای پاره پاره و بدن پر از ترکش 😔