🌹یا صاحب الزمان ادرکنی
🌙شب های قدر کربلای ۵ :
💥عملیات کربلای پنج ضربه ای کاری بر پیکره ارتش مجهز بعث وارد کرده بود و دفاع متحرک آنانرا که چندی مشکل جبهه های ما شده بود را مختل کرد و این واقعیت را می شد از پاتک های بی سابقه آنان آشکارا دید . آتشباری مداوم بیش از ۶۰۰ قبضه توپ و خمپاره ، شلیک موشکهای زمین به زمین ، پرواز سلسله وار هواپیماها و بالگرد های تهاجمی و استفاده از انواع سلاح های شیمیایی و کشتار جمعی نتوانست مقاومت جانانه هفتادو پنج روزه نیروهای مخلص بسیجی را که انگیزه ای جز عشق به ولایت و امام راحل پشتوانه آن نبود را متزلزل کند.
آری ! کربلای ۵ از عرصه های کم نظیر جنگ ۸ ساله ملت ایران بود که تمام کفر از آستین صدام پنجه در پنجه تمام ایمان بسیجیان خمینی انداخته بود و ای کاش مدعیان امروز و خائنان به آرمان ها ، می توانستند سری به آنروزها بزنند تا که حد اقل دروغشان برای خودشان آشکار شود .
♨️ آنروزها عرصه بر شیران مرد چنان تنگ شده بود که گردانی با چهارصد نیرو ی آماده به رزم وارد میدان می شد و با کمتر از پنجاه نفر نیروی باقی مانده اش هفته ها در آن منطقه خون بار برای اثبات علاقه و ارادتشان به انقلاب اسلامی و بالاتر از آن عشق به رهبرشان سر از پا نمی شناختند و تمام هستی خود را نثار یار می کردند. که هر لحظه آن صحنه مقدس جهادی ، شاهد گویایی است از دلدادگی و شوریدگی مخلصانه یاران آخرالزمانی امامت ارواحنافداه.، که در اینجا به نمونه ای از آن اشاره می شود :
⭕️برادر بسیجی « دمیرچلو » که پیش از آن که به جبهه ها بیاید به تعمیرات خودرو می پرداخت حالا راننده آمبولانس شده بود . در آن شب سرد، دشمن نفس گیرترین پاتک را بر ضد مواضع نیروهای اسلام در« پنج ضلعی » و حاشیه « کانال پرورش ماهی » و « شهرک دوئیجی » شروع کرده بود و باران شدید و سیل آسای زمستانی نیزشرایط سختی را برای جنگ و پشتیبانی آن فراهم کرده بود.
🔹دو ردیف کف آمبولانس را پیکر پاک شهیدان قرار داده بودند و روی آنان را نیز تا نزدیک سقف مجروحان را جا داده بودند ، بیشتر ماشین ها مورد اصابت قرار گرفته بود و چاره ای جز این نبود . نزدیک سه راهی شهادت که آتش بی امانی می بارید چهار چرخ ماشین در گل فرو رفت ، گل شلمچه ام که گل نیست ، اگر لچرتر از سریش بگویی بیراه نگفته ای . . نه راه پس بود نه راه پیش ،گل آنقدر چسبنده بود که حتی اجازه چرخش در جای لاستیک های ماشین را هم نمی داد . صدای زوزه و غرش کاتیوشا و خمپاره و توپ فرانسوی و ویز ویز ترکش ها و صدای قطره های درشت باران که بر سقف ماشین می خورد را اضافه کنید به فریاد و ناله های طاقت فرسای مجروحانی که چند قدمی شهادت بودند ،همه اینها حاجی ما را که خودش را مدیون خانواده هر کدام از آنان می دانست توی بد مخمصه ای گرفتار کرده بود. به قول معروف موقعیت حسابی اشکی شده بود . حرص حاجی دمیرچلو در آمده بود همین طور که فرمان در دستانش بود سرش را بالا برد و چشمان بارانیش را به آن آسمان که بارانی تر بود دوخت و با تمام وجود فریاد زد :
🌧« یا صاحب الزمان ! مگه ما برای تو نمی جنگیم ؟ مگه ما بر حق نیستیم ؟ چرا به داد ما نمی رسی ؟ و...» هنوز ناله اش تمام نشده بود که متوجه شد یک جوان رزمنده در کنار ماشین ایستاده است ، او گفت:
« برادر ! شما ماشین را روشن کن ، من هُل می دم .» آنقدر مطمئن سخن گفت که حاجی ذره ای تردید نکرد که چطور یک نفر توی این آتش و گل پیداش شده و یک نفری می خواهد همه چیز را حل کند؟!
بدون معطلی سوییچ را گرداند تازه ماشین روشن شده بود که ناباورانه متوجه شد آمبولانس در کنار بیمارستان امام حسین علیه السلام در منطقه حسینیه که تا سه راه شهادت بیش از ۷۰ کیلومتر فاصله دارد قرار دارد . پس آن رزمنده خوش سیما کجاست ؟!حاجی تازه فهمید ماجرا چیست ، سرش را به فرمان می سایید و بلند بلند گریه می کرد .
🌹 برادران امدادگر بیمارستان امام حسین علیه السلام که در حال تخلیه آمبولانس از مجروحان و شهیدان بودند متوجه حاجی شدند :
« بابا حاجی تو که بارون دیده تر از این حرف ها بودی که کم بیاری شما باید به ما روحیه بدی شما که بدتر از این ها را دیدی و...» ولی غافل از اینکه :
🌾دیشب گله زلفش با باد همی کردم
🌱گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
🌾صد باد صبا اینجا با سلسله می رقصند
🌱اینست حریف ایدل تا باد نپیمایی
🌾مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
🌱کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
#کربلای۵#شلمچه#امام_عصر @shafieikiahttp://s4.img7.ir/WXn6T.jpg