🔻 در ۱۵ خرداد سال ۱۳۸۵ چه گذشت؟! ( ۱ ):
۱۳خرداد ۸۵ با رسیدن تعطیلات قصد داشتم خانواده را تهران برده و در مراسم سالگرد هم شرکت کنیم، بنابراین متنی درباره مرحوم آقاروحاللّه که نوشته بودم را به دفتر روانبحش سردبیر نشریه پرتوی جناب مصباح برای انتشار بردم، که دیدم به اتفاق حسینجلالی و علی ابوترابی در دفتر نشسته اند.
روانبخش رو به من کرد و گفت: میخوای بری تهران حالا که رفسنجانی داره میاد قم؟!
جویای ماجرا شدم و فهمیدم رفسنجانی خود را به سالگرد ۱۵خرداد که به تعبیری خودمان بانی آن مراسم بودیم تحمیل کرده و با اخم و تخم از مسئولان استان و حرم خواسته برایش به عنوان سخنران سنگ تمام بگذارند!
۱۵خرداد سال ۸۲ به اتفاق جناب روانبخش با لطفی شورای هماهنگی و شمس و بازاریان انقلابی قم جلسهای در اتاق بسیج فیضیه گذاشته و بنای برگزاری چهلمین سالگرد قیام ۱۵خرداد را گذاشتیم تا در برابر کنفرانس برلین و دیگر مظاهر خمینی زدایی دولت خاتمی حرکتی باشد.
سال اول با کمک حزبلاهی های قم و همراهی کفن پوشان نمادین ورامین و سخنرانی جناب نوریهمدانی پر جمعیت برگزار شد و سالهای بعد نیز ادامه یافت، ولی وقتی پای دیگران باز شد کار تقریبا از دست ما خارج شد.
ولی قبول کنید که خیلی زور داشت مراسمی را که برای مقابله با جریان نئولیبرال راه انداخته بودیم، حال اصل جنس و شخصی که کمر به سقوط دولت مردمی آن زمان بسته و تحکیم سرمایه سالاری را دنبال می کرد آنرا به عنوان میتینگ و مانور قدرت برای مقاصدش انتخاب کرده است!
به روانبخش گفتم «مسعودی خمینی» (تولیت) چرا قبول کرده، گفت: با مسعودی صحبت کردیم گفت که با زور و عتاب ازم خواسته مجلس ۱۵خرداد را خود دست بگیرد و مسعودی گفت: نتوانستم نه بگویم!
با توجه به سخنان مکرر آن زمان رفسنجانی و دشمنی آشکارش با دولت و شخص احمدینژاد، و هماهنگی برخی بیوتات با وی بوی خوبی از این زور گیری مراسم ۱۵خرداد استشمام نمیکردم.
و الان هم یقین دارم اگر آن جلسه برایش تثبیت میشد، اتفاقات سیاسی سال۸۸ در سال ۸۵ در حد خواص قم و گسترهای پیچیدهتر واقع میشد، چون به عنوان فعال در وقایع سال۸۸ شاهد ملاقات و راهکار دهی آقایانی مانند جناب جوادیآملی به خانواده سیاسیون دخیل ۸۸ بودم، و فضا برای برنامههای جناب رفسنجانی آماده بود، پس گزافی که او را آن زمان مرده سیاسی و کار ما را زندهکردنش میدانستند را باور نکنید، بلکه رفسنجانی مقتدر آمده بود، که تولیت و استاندار احمدینژاد جرأت نه گفتن بهش نداشتند و اداره اطلاعات قم هم همراهش بود.
به روانبخش گفتم خُب میخواهید چه کار کنید؟!
گفت: ازش می خواهیم سؤال کنیم، تو ازش سؤال میکنی؟!
چون سابقه پشت خالی کردن این جماعت را میدانستم گفتم: نه چون او روشش آدم آوردن است و فرصت سؤال نمیدهد و شما هم عقب میکشید و من فدا میشوم.
اگر یکی از شما ( روانبخش، ابوترابی، جلالی) بلند شد سؤال کنه من تمام قد حمایت میکنم، بلکه اگر چند نفر سؤال کنیم بهتر است.
روانبخش گفت: جلالی که مسئول دفتر حاج آقا است نمیشه، من هم که پرتو و ... میماند علی آقا (ابوترابي) که به عنوان استاد مؤسسه خوب است.
با کمال تعجب جناب علی ابوترابی قبول کرد!
یادم هست که در آستانه انتخابات سال۸۴ به دعوت جناب
ذوالنور در سپاه امامصادق علیهالسلام، جلسات مفصل تبلیغی برای رفسنجانی ترتیب داده میشد، _بله همین
#ذوالنور که برخی برایش سینهچاک میکنند و توپخانه تهمت به دکتراحمدینژاد و مهندس مشایی در سال ۹۰ را روشن کرد، فعال ستاد رفسنجانی در سال ۸۴ بود._
با ابتکار
ذوالنور، رفسنجانی با طلاب و اساتید رزمنده جلسه داشت ولی من که سؤالات زیادی داشتم به عنوان طلبه رزمنده دعوت نشده بودم، و وقتی خودم به گیت ورودی جلسه رفتم محافظان به علت نداشتن دعوتنامه اجازه ورود ندادند.
و میدانستم که جو این ۱۵خرداد که نمایش قدرت رفسنجانی بود مخوفتر هم خواهد شد.
قرار شد فعالان حاضر در قم را روانبخش برای آن شب به دفتر پرتو دعوت کند تا هماهنگیهای بیشتری بشود.
ولی متأسفانه از آن ۲۰، ۳۰ نفر حاضر مانند جناب استادآقا _که بعد صفارهرندی اداره ارشاد قم را به وی داد._ هیچکدام در آن وانفسا کمک نکردند، بلکه با مدیریت هردمبیلی جناب روانبخش فضا ملتهب هم شد.
چون در آن جلسه جناب روانبخش شماره تلفن مسئولان قمی از تولیت (مسعودی خمینی) تا استاندار و فرماندار و ... را بین همه تقسیم کرد تا با تهدید، آنان را به منصرف کردن رفسنجانی وا دارند، که بعدا میگویم که همین تهدیدات علاوه بر آماده باش کردن نیروهای امنیتی و انتظامی پرونده ما را هم سنگین کرد.
مثلا آقای مسعودی خمینی گفته بود ما فحش ناموس داده بودیم در صورتیکه شاید تلفن زنندگان که من خیلیشان را نمیشناختم این کار را کرده باشند، ولی ما متهم شدیم.
(ادامه دارد ...)
@shafieikia