نامهٔ شفیعی کدکنی به محمدعلی دهقانی
وقتی استاد محمدعلی دهقانی به رکود علمی منسوب شد، و این طنز بیمزهای بود که استادی که در کار خودش موی به دو نیم میشکافت و مدام در تکاپو و تحقیق بود، به رکود متهم شود، ایشان که از نفس فرشتگان هم ملول میشد، دانشگاه را رها کرد و رفت.
دانشجویان به دهقانی دلبسته بودند و سخت نگران و آشفته بودند. ماجرا را در کلاس با استاد شفیعی در میان گذاشتند. ایشان این نامه را در همان کلاس و در حضور دانشجویان به دکتر دهقانی نوشتند. خوب یادم هست که برای دانشجویان هم نامه را خواندند.
اما رندان در نهایت ماجرا را آنطور که میخواستند پیش بردند و شد آنچه شد. محمدعلی دهقانی از دانشکدهٔ ادبیات رفت. اما یاد و خاطرهاش نه.
ما شاگردان دهقانی هر جا بودیم از وارستگی و آزادگی و شرف و نجابت و مقام علمی و اخلاقی او گفتیم و همچنان خواهیم گفت.
دوست عزیزم استاد جواد بشری که از شاگردان و دوستداران دیرین دکتر دهقانی است، آن روز در کلاس بود. زیرکی کرد و رونوشتی از این نامه برداشت.
امروز تصادفا آن را در میان کتابی یافت. محبت کرد و به این ارادتمند خود سپرد تا در نور سیاه منتشر کنم.
https://t.center/n00re30yah