دلم میخواست یه آدم معمولی میبودم که یه رشتهی خیلی معمولی تر میخوندم، کارای معمولی و روتین زندگیم رو انجام میدادم و توشون مهارت پیدا میکردم ولی زندگی میکردم! بقیه هم پشت سرم میگفتن که عه! چقدر شخصیت قوی و مودبی داره! آشپزیش چقدر خوبه! چقدر به پدر و مادرش احترام میذاره! خودمم بدون دغدغه و استرس یه غذا میذاشتم روی گاز و سرمو میکردم توی گوشی و تا ته محتواهای فضای مجازی رو درمیاوردم
اون وقت مجبور نبودم انقدر برای عالی بودن حرص بخورم و استرس بکشم که گاهی وقتا کم بیارم و بزنم زیر گریه که بگن عه! چقدر این دختره ضعیفه! اعصابم به هم بریزه و بیاحترامی کنم تا بگن عه! این دختره چقدر بچگانه رفتار میکنه!
نمیدونم چرا همه دنبال اینن که معمولی نباشن، آخه مگه معمولی بودن چشه؟! زندگی مال معمولیاست، حتی تعریف و تحسین دیگران هم شاید در ظاهر مال آدمای خاص باشه ولی تهش از خیلی جنبه های دیگه همون معمولیا رو میکوبن توی سر آدمایی که فرق دارن...
و در نهایت باید بگم منظورم ازین حرفا اصلا این نبود که بگم آدم خاصیم، من این وسط نه جزو آدمای خاص حساب میشم نه معمولی... وقتی که خوب بهش فکر میکنم میبینم که من هیچی نیستم! نه خوبیای یه آدم معمولی رو دارم نه یه آدم خاص! چون خیلی به درد نخور تر از این حرفام! :)