View in Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانه دلتنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید زود برخواهد گشت ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمین دل آن کودک خرد؟ آری آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ آه ای واژه ی شوم خو نکرده ست دلم با تو هنوز من پس از این همه سال چشم دارم در راه که بیایند عزیزانم آه… #هوشنگ_ابتهاج روحش شاد 🖤🥀 ♥️ join us👇 🍃🌸@SHADOWSSH
Telegram Center
Telegram Center
Channel