اگر بتوان به مردم آموزش داد که جنبه پستِ طبیعتِ (نیمه تاریک وجود ) خود را ببینند ، می توان امیدوار بود که آنها یاد می گیرند که هم نوعان خود را درک کنند و دوست بدارند...)
اگر میدانستیم در بیشتر مواقع آدمها نمیخواهند به ما آسیب بزنند بلکه فقط بدون اینکه متوجه باشند دردهای قدیمی ما را بیدار میکنند بیشتر صبوری میکردیم و کمتر خشمهایی که متعلق به گذشتههایمان است را بر سرشان خالی میکردیم...
📌آنچه ما را از ديگران برآشفته مي كند، راهنمايي است كه مي توانيم با كمك آن، خودمان را بشناسیم...
🔺اگه زير ٣٠ سال هستي، ميتوني با كمك يه تراپيست سري به گذشتت بزني و آسيب هايي كه گفتم و واسه هميشه برطرف كني..
♻️در واقع تو زير ٣٠ سال ميتوني كل شخصيتت رو از نو اونجور كه ميخواي بسازي...
⚠️روش هاي تربيتي كودك، سال ها روش تحقيقات گسترده انجام گرفته يعني واسه انجامش نه از تجربه عمه و خاله و مامان و مامانبزرگ بلكه از كتاب و متخصص بايد كمك بگيرين... . #كودک #تربیت #خانواده #روانشناسی #دکترسارامقدم
باران بهزبان مادریام حرف میزند. بهزبان گلها، قایقها بهزبان نوری که زخم خورده خود بهمداوای خود مشغول است. باران دستش را در بارش دستهای خود میشوید. بر دریچهی گلها میکوبد بیدار بیدار که هنگامهی روییدن است و عجیب که سوالاتش از من است وقتی پاییز بیملاحظه برگها را به جبههی جنگ میبرد. و تو هم که برنگشتی...
بلاگرهای "عشق و پارتنر" که از رابطهی عاشقانهشان "محتوای روزمره" تولید میکنند بلای جان مردماند. توصیهام این است که هرجا این جماعت "شاد، خوشبخت، عاشقپیشه و شیک" را دیدید، فرار کنید. حواسشان هست که دست روی حسرتها و نداشتهها بگذارن . فرمول ثابت است. اصلا وجه مشترک اکثر بلاگرها همین است: ج تمرکز روی محرومیتها، رویاها و فقدانهای مخاطب. به اینصورت که: "ببین من حتی غذا پختنم هم شیک، رویایی و زیباست. زیر سایهی معشوقِ امن و همیشگی خودم هستم. این پرتوی آفتاب رو ببین که چطور روی میز و قابلمه افتاده. ببین ما چقدر همدیگه رو دوست داریم. حین آشپزی میخندیم و میرقصیم و.." مخاطب این تصویرِ طراحیشده، قلابی و فریبکارانه را میبيند و باور میکند، فورا با تبر سراغ واقعیتِ زندگی خودش میرود: "پس چرا غذا پختن من شیک نیست. چرا پرتوی نور نمیاد و چرا پارتنرم موقع آشپزی منو بغل نکرد و نرقصید و چرا جلوی دوربین نمیاد و چرا.." شما قاتلِ زندگیتان را لایک میکنید. مدام برای مقایسه تحریک میشوید و تقریبا همیشه در این مقایسه شکست میخورید و چیزهایی در شما فرو میریزد. بهقول کامو: "منشأ تمام رنجهای بشر قیاس است."
گمان نمیکنم حتی آگاهی از "ساختگی بودن و گزینشی بودن محتوا" بتواند جلوی تاثیرش را بگیرد. تا وقتی در فضای این پیجها نفس میکشید، آلودهاش خواهید شد. چنین بلاگری [که البته مانع آزادیاش نیستم] فعالیتی مضر و بیمارکننده دارد، که با منجنیقاش هر روز مشغول سنگپرانی به زندگی و روان شماست. #معین_دهاز
(زاده سال ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۸ مهر ۱۳۸۰ تهران) بازیگر سینما، تتاتر و رادیوتلویزیون
او ۲۰ ساله بود که برای نخستین بار در نمایش «تاجر ونیزی» در تئاتر فرهنگ بازی کرد. در تئاتر دهقان در نمایش «زورق بی صاحب» در تئاتر فردوسی در نمایش «شعله» و در تئاتر تهران در نمایش «نینی کوچولو» نیز روی صحنه رفت. در ۱۳۳۱ در نخستین فیلم سینماییاش «اشتباه» "منصور مبینی" ظاهر شد و در همان سال در فیلم دیگری بهنام «گرداب» "حسن خردمند" بازی کرد، اما با فیلم «بیپناه» "گرجی عبادیا" بهشهرت رسید. وی علاوه بر شیوه بازیگری، بهخاطر صدای گرم و پرطنین، سر آمد بازیگران زن دوران خود بود و سال ۱۳۳۵ برای بازی در نمایشهای رادیویی دعوت شد. وی بعدها در برنامههای «شما و رادیو» در صبحهای جمعه و همچنین در «جمعه بازار» و رادیو تعطیلی فعالیتش را گسترش داد. پس از بی پناه در سه فیلم دیگر گرجی عبادیا «دست تقدیر» «فرشته فراری» و «دختر ساری» شرکت کرد. او در دهه ۱۳۴۰ بهتدریج از سینما فاصله گرفت و فقط نقشهای کوچک بازی کرد و آخرین فیلم او در این دهه «آلونک» "ماردوک الخاص ۱۳۴۷" بود و بعدها بهدعوت بهرام بیضایی نقش کوتاهی در چریکه تارا برعهده گرفت. وی پس از انقلاب، عمده فعالیتش در رادیو متمرکز بود و در سریالهایی «مثل یک گل بهار» «پاییز عشق و حدیث عشق» و «آرایشگاه زیبا» بازی کرد.
تو از چرخش یک رقص تو خلوت شبانه یا از متن یک تصویر لوند و دلبرانه تو از کجا شکفتی تو از کجای قصه که شب نیلوفری شه مثل دنیای قصه از آفاق کدوم قصه شکفتی که هم پرواز رویا نازنینی که مثل شوق آزادی زلالی مثل حس رهایی دل نشینی
🍂🌿🍂🌿🍂
🎵موسیقی بنوشید و برقصید که ملزوم است به این زمان طاقت فرسا🌹